محال بودن قصه حضرت یوسف

image: 
چرا برخی صحّت قصه يوسف در قرآن را از محالات می دانند؟

چرا برخی صحّت قصه يوسف در قرآن را از محالات می دانند؟ قرآن مجموعه وحی خداست كه به زبان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جاری گشته و در آن بيان هر چيزی كه در هدايت انسان ها لازم است وجود دارد.(1) قرآن كريم از معجزات جاويد پيامبر (صلّی الله عليه و آله) است و از نظر فصاحت و بلاغت و حقايق و معارف عالی معجزه بوده و انسان ها از آوردن مثل آن عاجز هستند.(2) شواهد عقلی و نقلی نشان می دهد كه دست تغيير و تحريف به اين كتاب آسمانی نرسيده(3)؛ قرآنی كه در دست ما است عين همان قرآنی است كه بر پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) نازل شده است.(4) براي اثبات اين مطلب به دو آيه زير استناد می كنيم: قرآن كريم قاطعانه مي‌فرمايد: «لا يَأْتيهِ الْباطِلُ‏ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ»؛ از پيش و پس، باطل به قرآن راه نمی يابد.(5) و در مورد پيامبر (صلی الله عليه و آله) كه گيرنده آيات قر‌آن و ابلاغ كنندة آن است، می فرمايد: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى»؛ او (پيامبر) از روی هوي و هوس سخن نمی گويد آن نيست مگر به او وحی می شود(6)؛ پس ايمان به قرآن كه كلام خداوند و كتاب آسمانی شريعت ماست، واجب است و انكار حتی سوره‌ای يا آيه‌ای از آن موجب خارج شدن از دين است. درست است كه سوره يوسف، داستان زندگی يكی از پيامبران الهی است، اما يكی از زيباترين داستان های قرآن به شمار می رود كه خداوند متعال در همين سوره می فرمايد: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ‏ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ»؛ ما از طريق وحي اين قرآن به تو، بهترين سرگذشت‌ها را براي تو بازگو كرديم.(7) اين قصه به عنوان يک رويداد مهم تاريخی كه جذابيّت خاص و جنبه‌های اخلاقی ارزشمندی دارد، از زمانِ رخداد آن، بر سر زبان ها بوده است. قديمی ترين متن مذهبی كه اين داستان را باز گفته، تورات است(8) و پس از آن نيز توسط گويندگان و نويسندگان به گونه‌های مختلف نقل گرديده است؛ متأسفانه قصه يوسف به مرور زمان به دست صنفی از ناقِلان، جلوه‌های واقعی خود را از دست داد و به داستان عاشقانه و شهوت انگيز مبدّل گشت تا اين كه با بعثت رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) و نزول قرآن، خدای متعال يكبار ديگر اين داستان بزرگ اخلاقی را به وسيله پيك وحی به پيامبر خويش برای ارشاد مردم ابلاغ فرمود، و نام زيبای «احسن القصص» را بر آن نهاد. اين تعبير نشان از واقعی بودن قصه است. قصه حضرت يوسف بعد از اسلام نيز از پيرايه‌های جماعتی از نويسندگان و شاعران در امان نماند. به حدّی كه در رديف داستان های عشقی «ليلی و مجنون» قرار گرفت.(9) ولی با توجه به حقانيت قرآن و روايات معتبر اهل‌بيت (عليهم السلام) كه در شرح و تفسير اين قصه در دست است، مي‌توان به دور از پيرايه‌های ديگران، قصه يوسف را بازگفت. داستان يوسف آن گونه كه بعضی پنداشته‌اند، يك داستان عشقی نيست. اين داستان به شكلی كه در قرآن آمده سراسر پند است، و در لابلای اين داستان عالی ترين مضامين اخلاقی و تربيتی نهفته است. داستان يوسف ما را با شخصيت دو گروه از انسان ها آشنا می كند. گروهی كه پرچم ايمان، تقوا و توكّل به خدا را به دست گرفته و خود را به دست توانای حق سپرده‌اند و در همه حال از او طلب فيض دارند و گروهی ديگر كه ديو نفس بر روحشان زنجير زده و به خود وابسته كرده است، هر چه هوای نفس می گويد، مطيع هستند و چشم بسته در وادی برهوت شهوت و غفلت می تازند، سرنوشت گروه اوّل عزّت، بزرگی و وصال است و سرنوشت گروه دوّم سرافكندگی، خجلت و پشيمانی است. داستان حضرت يوسف نشان می دهد چگونه انسان می تواند عفّت و تقوا و فضايل اخلاقي را بر شهوات و هوی و هوس های خود برتری دهد و به ما می آموزد كه چگونه بايد در برابر اغوای گمشدگان در وادی شهوت نهراسيم و از راه حق منحرف نشويم. زندان و تاريكی و تنهايی را به جان بخريم و قدمی بر خلاف اخلاق بر نداريم. اين داستان شعله اميد را در دل ها زنده می دارد و فاصله ميان قعر چاه و سرير عزّت را كوتاه می سازد. فرجام نيک پرهيزكاران را آشكار می كند و رسوايی و ناكامی خطاكاران را برملا می گرداند و لذت عفو و اغماض و خويشتنداری را به نوع بشر می شناساند. معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر: ـ تفسير نمونه، جلد 9، سوره يوسف ـ همراه با پيامبران در قرآن ـ عفيف عبدالفتّاح طبّاره ـ ص 201، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامی، چاپ اول ـ سال 1379.

_______

(1) نحل/ 89.

(2) بقره/ 23.

(3) حجر/ 9.

(4) معرفت، محمد هادی، صيانة القرآن عن التحريف، قم، موسسة النشر الاسلامی، 1413 هـ ق، ج اوّل، ص 59 ـ 35.

(5) فصلّت/ 42.

(6) نجم/ 4 - 3 .

(7) يوسف/ 3.

(8) تفسير نمونه، ج 9، ص 294، به نقل از كتاب مقدس تورات، سفر تكوين، فصل 37.

(9) راد منش، عزت الله، تاريخ در قرآن، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1368، ص 99.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید

 

موضوع: