نورانیت خورشید و ماه

image: 
با این که خورشید بین طبقات آسمان مثل بقیه ستاره ها دیده می شود و حتی می توان گفت بین بقیه ستاره ها گم است، چطور می تواند به گفته قرآن (نوح/15) چراغ فروزنده باشد؟

با این که خورشید بین طبقات آسمان مثل بقیه ستاره ها دیده می شود و حتی می توان گفت بین بقیه ستاره ها گم است، چطور می تواند به گفته قرآن (نوح/15) چراغ فروزنده باشد؟ حتی ماه که از خورشید هم کوچکتر است و بین طبقات آسمان اصلا به چشم نمی آید؟
«وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً»؛ و ماه را در ميان آسمان ها مايه روشنايى، و خورشيد را چراغ فروزانى قرار داده است؟(1) این آیه شریفه بدون این که بخواهد محدوده ای برای روشنایی و شعاع نوررسانی ماه و خورشید قرار بدهد می فرماید ماه در ناحيه آسمان ها قرار دارد، نه اين كه همه آسمان ها را نور مى‏ دهد، هم چنین در مورد خورشید. به بیان دیگر، ماه و خورشید در آسمان دنیا قرار دارند و جزو مجموعه آسمان ها محسوب می شوند، و آیه شریفه در مقام بیان محدوده ای برای شعاع نوررسانی آن ها نیست. نکته: آیه شریفه در مقام بیان آیات الهی برای انسان است لذا آن چه براى انسان مهم است و در زندگى او اثر دارد ـ از قبیل همين خورشيد و ماه که در منظومه شمسى قرار دارند و زمین را نوررسانی می کنند ـ را بیان می فرماید.(2) ممکن کسی مدعی شود که قرآن طبق نظر اعراب در باره هفت آسمان، با آن ها سخن گفته است؛ ولی در جواب باید گفت درست است که قرآن به هفت آسمان اشاره می کند ولی کیفیت و بیان خاصی برای هفت آسمان نفرموده است. هم چنین درست است که قرآن به مخاطب توجه دارد ولی نه این که هر مطلبی می آورد مرادش تأیید و قبول همان چیزی باشد که مخاطبش معتقد است. به بیان دیگر؛ قرآن به موضوع هفت آسمان بدون این که بطور تفصیل آن را بیان کند، اشاره کرده زیرا قرآن کتاب کیهان شناسی نیست و قصدش هم این نبوده بلکه هدف اصلی اش بیان عظمت قدرت خداوند است. نمی توان گفت منظور قرآن همین است که اعراب می فهمیدند بلکه قرآن بدون موضع گیری، بحث هفت آسمان را مطرح کرده تا هر کس با هر عقیده ای، آن را سازگار با نظر خود بداند، و سپس هدف اصلی خداوند از این کلام که همان بیان عظمت قدرت الهی است را به مخاطب برساند. ضمنا آن زمان، تصور غالب مردم بر اساس هیئت بطلمیوسی بود، ولی باید گفت هفت آسمان قرآن تفاوت های زیادی با این تصور دارد زیرا هیئت بطلمیوسی قائل به افلاک نُه گانه است در صورتی قرآن حرف از هفت آسمان می زند. لذا نمی توان آن اعتقاد علمی را به قرآن نسبت داد. اگر گفته شود، به قرینه «الم تروا» که در آیه آمده، معلوم می شود این هفت آسمان قابل دیدن بوده لذا قرآن اعتقاد اعراب را قبول داشته است؛ باید گفت خیر، چنین نیست، زیرا واژه "رأی" که همه جا منحصر به دیدن حسی نیست. "رأى" در لغت، به معنای ديدن، دانستن، نگاه كردن، علم، معرفت و شناخت است(3). حتی راغب در مفردات، چهار معنا و مقصود برای این واژه می آورد: نگاه و دیدن با حس، تخیل، تفکر و تعقل(4). بنابر این، نمی توان مدعی شد که هفت آسمان، همه اش با چشم سر دیدنی است. از طرفی طبق این گفته، باید گفت اعراب با چشم سر، می توانستند همه ستاره ها و سیارات و ... که در همین آسمان اول است را ببینند؛ در حالی که چنین نبوده و نیست. ممکن است گفته شود تعبیر قرآن به «وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ»(5) و نیز «هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ»(6) به معنای این است که ببینید سوراخ ندارد؛ و این به معنای دیدن است. در مقابل این سخن باید گفت خیر جنین نیست زیرا "فروج" در لغت به معنای شکاف و سوراخ است، و در این جا کنایه از نداشتن هیچ عیبی است. لذا منظور این نیست که مخاطب ببیند در آسمان سوراخ وجود دارد یا نه، بلکه می خواهد به مخاطب بفهماند که نگاه کنید به آسمان تا ببینید در آسمان هیچ خلل و عیب و بی نظمی وجود ندارد، و این حکایت از عظمت قدرت خالق آن دارد. لذا دیدن و نگاه کردنی است که دانستن و معرفت را اراده کرده است. چند نکته در باره هفت آسمان: «الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقاً»؛ همان كسى كه هفت آسمان را بر فراز يكديگر آفريد.(7) 1. "طباق"؛ در لغت به معنای مطابقت و هماهنگی، مشابهت، چيزى را بالاى چيزى گذاشتن به همان اندازه، و نیز به معنای چيزى كه فوق چيز ديگر يا موافق شى‏ء ديگر باشد آمده است.(8) با این وجود باید گفت عرب، همه سیارات منظومه شمسی و یا طباق بودن آسمان ها را چگونه می توانسته با چشم ببیند و تشخیص دهد، تا بگوییم منظور از هفت آسمان، حتما همین منظومه شمسی است. 2. لفظ آسمان به معنای کرات آسمانی (سیارات و ستارگان)، در لغت و اصطلاح نیامده است تا هفت آسمان بر هفت سیاره منظومه شمسی حمل شود. آسمان به معنای جهت بالا، جوّ زمین و جایگاه ستارگان(9) در قرآن آمده است ولی به معنای خود ستارگان نیامده است. 3. کاملا منطقی و نیز مطابق با اصول بلاغت و فصاحت است که قرآن موضوعی مانند هفت آسمان را بدون پرداختن به جزئیات آن ـ که در کتب کیهان شناسی مطرح می شود نه کتابی که برای هدایت است ـ به گونه ای بیان نماید که هر کس با هر عقیده ای آن را مطابق با نظر خویش بداند و با آن همراه شود و سپس به هدف اصلی کلام الهی که بیان عظمت قدرت خداوند است منتقل شود. 4. نکته مهم این است که هفت آسمان قرآن، با ثابتات علمی تضاد و تعارضی ندارد. مطلبی دیگر؛ كلمه "سماء" در لغت به معنى ارتفاع، بلندی، علو و طرف بالا است.(10) اين مفهوم جامعى است كه مصداق هاى مختلفى دارد، لذا در قرآن در موارد گوناگونى به كار رفته است: ـ گاهى به "جهت بالا" در قسمت مجاور زمين (ارتفاع کم) اطلاق شده: «أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ»(11) ـ گاه به منطقه ‏اى دورتر از سطح زمين (محل ابرها و تشکیل بارن) اطلاق شده: «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً»(12) ـ گاه به "قشر متراكم هواى اطراف زمين" گفته شده: «وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً»(13) ـ و گاهى به معنى "كرات بالا" آمده: «ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ»(14).(15) بنا بر این: لفظ "سماء" در قرآن، علم و لغت به یک معنای واحد به کار نرفته است، بلکه در معانی و مصادیق مختلف به کار رفته است؛ به عبارت دیگر، مشترک لفظی است. لذا نباید تصور کرد که در همه جا و همه آیات باید به یک معنا و مراد باشد.

_________

(1) نوح/ 16.

(2) ر.ک: طبرسی، مجمع البيان فی تفسير القرآن، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏10، ص 546؛ طباطبایی، ترجمه الميزان، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏20، ص 48؛ مکارم و همکاران، تفسير نمونه، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏25، ص 76.

(3) ر.ک: طریحی، مجمع البحرين، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏1، ص 161، واژه رأی؛ قرشی، قاموس قرآن، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏3، ص 34.

(4) راغب اصفهانی، المفردات فی غريب القرآن، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ص 373.

(5) ق/ 6.

(6) ملک/ 3.

(7) ملک/ 3.

(8) ر.ک: المفردات فی غريب القرآن، ص 516، واژه طبق؛ قاموس قرآن، ج ‏4، ص 206.

(9) فرقان/ 61؛ ابراهیم/ 24؛ ق/ 9.

(10) فراهیدی، كتاب العين، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏7، ص 318، واژه سمو؛ المفردات في غريب القرآن، ص 427؛ ابن منظور، لسان العرب، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏14، ص 397؛ مصطفوی، التحقيق فی كلمات القرآن الكريم، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏5، ص 218.

(11) ابراهيم/ 24.

(12) ق/ 9.

(13) انبياء/ 32.

(14) فصلت/ 11.

(15) ر.ک: تفسير نمونه، ج ‏1، ص 165.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید