سن حضرت زینب در کربلا

image: 
این جمله حضرت زینب(س) که فرمودند: «ما رأیتُ الا جمیلا»، چگونه با این سخن قابل جمع است که «حضرت زینب در روز عاشورا پیر و شکسته شد، طوری که نمی‌ توانسته سر پا نماز بخواند»؟! آیا این تناقض نیست؟

این جمله حضرت زینب(س) که فرمودند: «ما رأیتُ الا جمیلا»، چگونه با این سخن قابل جمع است که «حضرت زینب در روز عاشورا پیر و شکسته شد، طوری که نمی‌ توانسته سر پا نماز بخواند»؟! آیا این تناقض نیست؟ برای درک این واقعیت که تناقضی در این جا وجود ندارد، اولاً باید بررسی کرد که آیا واقعاً حضرت زینب (سلام الله علیها) بخاطر بروز پیری و شکستگی بعد از واقعه عاشورا نماز را شکسته می خوانده است، یا دلیل دیگری داشته است؟ آیا اصلاً این که آن حضرت نمازش را نشسته می خوانده است، سندیت دارد؟ثانیاً باید معنای این جمله پر رمز و راز حضرت زینب (سلام الله علیها) را بررسی کنیم که چرا آن حضرت فرمودند:«ما رأیت الا جمیلاً»؟! آیا این به این معناست که حضرت زینب (سلام الله علیها) بعد از وارد شدن آن همه مصیبت، که یکی از آن مصیبت ها کافی است تا انسان را از پا در بیاورد، هیچ احساس غم و اندوه و ناراحتی نمی کرد؟ یا مراد از این جمله چیز دیگری است؟ در مورد نشسته نماز خواندن حضرت زینب (سلام الله علیها) تا جايي كه بررسي كرديم اين نقل فقط در برخي منابع معاصر آمده است و در منابع متقدم و دست اول چیزی نیافتیم. امام سجاد (علیه السلام) در اين خصوص فرموده است: «ان عمتى زينب كانت تودى صلواتها من قيام، الفرائض و النوافل، عند مسيرنا من الكوفه الى الشام، و فى بعض المنازل تصلى من جلوس لشده الجوع و الضعف منذ ثلاث ليال، لانها كانت تقسم ما يصيبها من الطعام على الاطفال، لان القوم كانوا يدفعون لكل واحد منا رغيفا واحدا من الخبز فى اليوم و الليله»؛ همانا عمه ام زينب همه نمازهاى واجب و مستحب خود را در طول مسير ما از كوفه تا شام ايستاده مى خواند، اما بعضى از منزل ها نشسته نماز خواند، و اين هم به جهت گرسنگى و ضعف او بود، زيرا مدت سه شب غذايى كه به او مى دادند ميان اطفال تقسيم مى كرد، چون كه آن مردمان، در هر شبانه روز به ما فقط يك قرص نان مى دادند.(1) بنابر این، طبق این نقل عقیله بنی هاشم، در برخی مواقع نمازش را نشسته می خواندند، آن هم بخاطر شدت گرسنگی و ضعف، نه بخاطر پیری و شکستگی. اما تحلیلی بر کلام حضرت زینب (سلام الله علیها) که فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» اگر گاهی «عظمت در نگاه است، نه در چیزی که بدان می نگرند»، آن گونه که برخی گفته اند، گاهی هم زیبایی در نگاه و دید انسان است، نه در دیدنی ها. آن که به چشم «نظام احسن» به همه هستی می نگرد، از این نگاه، خیلی چیزها هم «دیده» می شود، هم «زیبا» دیده می شود، تا چه عینکی بر چشم زده باشیم و از کدام زاویه به هستی و حوادث بنگریم. «زیبا بینی» هستی و حیات، هم آرامش روح و وجدان می بخشد، هم صلابت و پایداری و پایمردی می آفریند، و هم قدرت تحمل ناگواری ها را می افزاید. از این نگاه، «عاشورا» همان گونه که زینب کبری (سلام الله علیها) فرمود، جز «زیبایی» نبود. آن چه زینب قهرمان در مقابل طعنه و طنز دشمن نسبت به این حادثه، بر زبان راند (ما رایت الا جمیلا؛ جز زیبا ندیدم)(2)، پیشتر آرزوی حسین بن علی (علیه السلام) بود که در طلیعه این سفر، آرزو و اظهار امیدواری کرده بود که آن چه پیش می آید و آن چه اراده خداست، «خیر» برای او و یارانش باشد، چه به صورت فتح، چه به شکل شهادت: «ارجو ان یکون خیرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا»(3) زیبا دیدن خواهر و خیر دیدن برادر، مکمل یکدیگرند. جلوه های زیبایی و نمادهای جمال در آینه کربلا بسیار است، که به برخی از آن ها اشاره می شود: 1. تجلی کمال آدم: این که انسان تا کجا می تواند اوج بگیرد، زلال شود، خدایی گردد، فانی در خدا شود، در «میدان عمل» روشن می شود . کربلا نشان داد که سقف تعالی انسان و آستانه رفعت روحی و تصعید وجودی و ظرفیت کمال جویی و کمال یابی او تا کجاست. پرونده آن حماسه نشان داد «که تا چه حد است مقام آدمیت». این نکته برای جویندگان ارزش ها بسی زیباست و معیار! 2. تجلی رضا به قضا: در مقامات و مراحل عرفانی و سلوک، رسیدن به مقام «رضا» بسی دشوار و بس ارجمند است. اگر حضرت زینب، حادثه کربلا را زیبا می بیند، به خاطر بروز این شاخصه متعالی در عملکرد ولیّ خدا سیدالشهداست و یاران و دودمانش. براستی که حسین بن علی (علیه السلام) در میان آنان که یکی به درد یا درمان و یکی به وصل یا هجران می اندیشند و آن را می پسندند، «آن چه را جانان پسندد» می پسندید. کربلا تجلیگاه رضای انسان به قضای خدا بود. حسین بن علی (علیه السلام) در واپسین لحظات حیات در قتلگاه چنین زمزمه می کرد: «الهی رضی بقضائک». خواهر خویش را نیز به همین نکته توصیه کرده بود: «ارضی بقضاء الله». این مرحله از عرفان، یعنی خود را هیچ ندیدن، و جز خدا هیچ ندیدن، و در مقابل پسند خدا اصلا پسندی نداشتن. در آغاز حرکت از مکه به سوی کوفه نیز در خطبه ای فرموده بود: «رضا الله رضانا اهل البیت»؛ رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا است!(4) این مبنای جانبازی و عشق حسین است و زینب عزیز، این را زیبا می بیند و این منطق و مرام را می ستاید. آن روز که جان خود فدا می کردیم * با خون به حسین اقتدا می کردیم چون منطق ما منطق عاشورا بود * با نفی «خود»، اثبات «خدا» می کردیم 3. رسم الخط حق و باطل: از زیبایی های دیگر عاشورا، خط کشی میان حق و باطل و تبیین منطقه حضور و عمل انسان های «دد منش» و «فرشته خو» است. وقتی خوبی و بدی و حق و باطل به هم در آمیزد، تیرگی باطل حق را هم غبار آلود و ناپیدا و مشوه جلوه می دهد. در ظلمت آبادی این چنین، گمراهی اندیشه ها و انسان ها طبیعی است و کفر نقابدار، مسلمانان ساده لوح و سطحی نگر را به شبهه می افکند. زیبایی کار امام حسین (علیه السلام) آن بود که مشعلی روشن کرد، تا راه، روشن شود، تیرگی ها بگریزد، چهره ها در آن هوای گرگ و میش فتنه و دروغ، نمایان و باز شناسانده شود، تا دیگر فریب و نقاب، بی اثر شود. آیا این زیبا نیست؟ عاشورا یک رسم الخط بود، ترسیم روشن خطی که حق و باطل را جدا کرد و مسلمان ناب را از مسلمان نمای مدعی باز شناساند، پیروان رحمان و جنود شیطان هر کدام در یک سو به عیان دیده شدند. حق، بی پرده و صریح، به نبرد باطل آمد که عیان و بی نقاب به کربلا لشکر کشیده بود و مزوّرانه بر طبل «یا خیل الله ارکبی» می کوبید. اگر هم اندک تردیدی در «شناخت» باقی مانده بود، خطبه های زینب در کوفه و شام، آن را زدود. این از زیبایی های بس قیمتی حادثه خونین عاشورا بود. 4. تبلور فتح ناب: از زیبایی های دیگر عاشورا، مفهوم تازه ای از «پیروزی» است. عده ای به غلط، پیروزی را تنها در «غلبه نظامی» می پندارند و شکست را در مظلومیت و شهادت. عاشورا نشان داد که در اوج مظلومیت هم می توان «فاتح» بود، و با کشته شدن هم می توان دفتر و کتاب پیروزی را نگاشت و با خون هم ترسیم «تابلوی ظفر» میسر است. پس فاتح معرکه کربلا حسین (علیه السلام) بود و چه فتح زیبایی! این همان «پیروزی خون بر شمشیر» است که در سخن امام راحل (قدس سره) هم جلوه گر شد و فرمود: «ملتی که شهادت برای او سعادت است، پیروز است . . . ما در کشته شدن و کشتن پیروزیم»(5)؛ و این همان آموزش قرآنی «احدی الحسنیین» است که فرهنگ مبارزان الهی است. کسی که به «تکلیف » عمل کرده باشد، در هر حال پیروز است، آن هم پیروزی ناب. گر چه از داغ لاله می سوزیم * ما همان سر بلند دیروزیم چون به تکلیف خود عمل کردیم * روز فتح و شکست پیروزیم این دیدگاه را، هم امام حسین (علیه السلام) داشت، هم امام سجاد، هم حضرت زینب. با این دید، همه آن حوادث تلخ، چون پیامدی به سود اسلام و حق داشت، جمیل و شیرین بود. وقتی ابراهیم بن طلحه از امام زین العابدین پرسید: «چه کسی غالب شد؟» حضرت فرمود: آن گاه که وقت نماز فرا می رسد، اذان و اقامه بگو، خواهی فهمید که چه کسی پیروز شد!(6) و آیا این، در حادثه کربلا زیبا نیست؟ پیروزی، حتی در صورت کشته شدن و شهادت! 5. حرکت در مسیر مشیت خدا: زیباترین جلوه این است که انسان، یک عمل و حادثه را در بستر «مشیة الله» و همسو با «خواست خدا» ببیند. اگر سالار شهیدان و یارانش به خون نشستند و اگر زینب و دودمان مصطفی به اسارت رفتند، این در لوح مشیت الهی رقم خورده بود، و چه جمالی برتر از این که کار گروهی با جدول مشیت خدا هماهنگ گردد؟! مگر به حسین بن علی (علیه السلام) از غیب، خطاب نیامده بود که خواسته خدا آن است که تو را کشته ببیند؟ «إن الله شاء أن یراک قتیلا»، و مگر مشیت خدا آن نبود که عترت پیامبر در راه نجات دین و آزادی انسان، به اسارت بروند؟ «ان الله شاء ان یراهن سبایا»؛ پس چه غم از آن شهادت و این اسارت؟ هر دو، هزینه ای بودند که برای بقای دین و افشای طاغوت، می بایست پرداخته می شدند، آن هم عاشقانه، صبورانه و قهرمانانه! برای زینب بزرگ، که پرورده دامان وحی و تربیت شده مکتب علی (علیه السلام) است، این حرکت در بستر مشیت الهی، اوج ارزش ها و زیبایی هاست. وی مجموعه این برنامه را از آغاز تا انجام، زیبا می بیند، چون تک تک صحنه ها را منطبق با آن «خواسته ربوبی» می بیند. آیا با این تحلیل و نگاه، حادثه عاشورا زیبا نیست؟ 6. شب قدر عاشورا: این صحنه، از درخشان ترین جلوه های زیبایی است. کسانی که در سر دوراهی رفتن و ماندن، «ماندن» را که نشان «وفا» و «ایثار» است بر می گزینند و «زندگی بدون حسین» را ذلت و مرگ می شمارند. آن خطبه امام، آن ابراز وفاداری یاران، آن سخنان و سؤال امام با قاسم، آن شب بیداری اصحاب تا سحرگاهان، آن زمزمه تلاوت قرآن و نیایش از خیمه ها، آن اعلام وفاداری یاران در حضور زینب کبری و امام حسین (علیه السلام)، هر کدام برگی زرین از این «کتاب جمال» است. چرا زینب، عاشورا را زیبا نبیند؟ آن چه در کربلا اتفاق افتاد، به یک «بنیاد» تبدیل شد، برای مبارزه با ستم در طول تاریخ و در همه جای زمین. آیا این زیبا نیست؟ لحظه لحظه های عاشورا، به صورت یک «مکتب» در آمد، که به انسان «آزادگی»، «وفا»، «فتوت»، «ایمان»، «شجاعت»، «شهادت طلبی»، . . . و «بصیرت» آموخت. آیا این زیبا نیست؟ خون های مطهری که در آن دشت بر زمین ریخت، سیلی شد و بنیان ستم را ویران کرد. آیا این زیبا نیست؟ هر بساطی را که عمری شامیان گسترده بود * نیم روزی این حسین بن علی برچید و رفت و . . . آیا این زیبا نیست؟ فاجعه آفرینان کوفه و شام، فکر می کردند با قتل عام اصحاب حق، خود را جاودانه می سازند. ولی در نگاه ژرف زینب، آنان گور خویش را کندند و چهره نورانی اهل بیت روشن تر و نامشان جاودان و دین خدا زنده و کربلا یک دانشگاه شد. زینب قهرمان و عارف، این ها را می دانست و از ورای قرون می دید. این بود که در مقابل سخن نیشدار و زخم زبان والی کوفه، که با طعنه خطاب به این بانوی اسیر گفت: کار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی، فرمود: «ما رأیتُ إلاّ جَمیلا»؛ جز زیبا چیزی ندیدم!

___________

(1) شيخ ذبيح الله محلاتی، رياحين الشريعة، (تهران، دار الكتب الاسلاميه)، ج 3، ص 62.

(2) بحارالانوار، ج 45، ص 116 .

(3) اعیان الشیعه، ج 1، ص 597 .

(4) موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 328 .

(5) صحیفه نور، ج 13، ص 65 .

(6) «اذا دخل وقت الصلاة فاذن و اقم، تعرف من الغالب». امالی شیخ طوسی، ص 66.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید

 

موضوع: