غاصبان خلافت

image: 
چرا غاصبان خلافت، اقدام به حذف فضائل اهل بیت(ع) کردند؟ حذف فضائل اهل بیت چه سودی برای آن ها داشت؟

چرا غاصبان خلافت، اقدام به حذف فضائل اهل بیت(ع) کردند؟ حذف فضائل اهل بیت چه سودی برای آن ها داشت؟ یکی از واقعیت های تلخ تاریخ اسلام، منع تدوین احادیث بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) توسط خلیفه اول و دوم بود، که تا سالیان متمادی نیز ادامه و پیامدهای ناگواری نیز به دنبال داشته است. گرچه اهل سنت برای توجیه منع کتابت حدیث، علل مختلفی را بیان کرده اند؛ اما اگر به دور از هرگونه تعصب جویای حقیقت باشیم، خواهیم دید که هیچ کدام از این علل، نمی تواند مانع تدوین حدیث شود. در حقیقت عامل اصلی که منجر به ممنوعیت تدوین حدیث گشت، این است که منع تدوین حدیث، ریشه سیاسی داشت، و مهمترین دلیل و انگیزه مانعان تدوین حدیث این بوده است که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله)، در فضل امیر مؤمنان حضرت علی (علیه السلام) و اهلبیت (علیهم السلام) مطالبی زیادی را بیان فرموده بودند. این احادیث به خوبی بیانگر این مطلب است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در هر موقعیت و فرصتی که پیش می آمد حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان وصی و جانشین بلافصل خویش، معرفی می نمود و مسلمانان را به پیروی و اطاعت از او سفارش می نمود. به خوبی روشن است که این گونه احادیث، منافع و موقعیت خلفا را به شدت تهدید می نمود. اگر احادیث، نوشته می شد و به دست آیندگان می رسید، دیگر نوبت به خلافت آن ها نمی رسید. بنابر این، عوامل سیاسی، خلفا را بر آن داشت که برای حفظ موقعیت خود و برای رسیدن به خلافت، احادیث نبوی را هدف قرار داده و از نقل، انتشار و کتابت آن ها به شدّت جلوگیری نمایند. آن چه این دیدگاه را تأکید می کند، این گزارش تاریخی است که عبدالرحمان بن اسود از پدرش گزارش کرده است که: علقمه از یمن و مکه نگاشته هایی آورد مشتمل بر احادیثی در فضیلت اهل بیت پیامبر. ما از عبداللّه بن مسعود رخصت خواستیم و به منزل وی درآمدیم و نگاشته ها را در پیش دید وی نهادیم. او از کنیزش خواست تا طشت آبی آورد. گفتیم در آن ها بنگر، که احادیث نیکویی است. او توجه نکرد و در حالی که سطور اوراق را می شست، می خواند: «نحن نقص علیک أحسن القصص بما أوحینا الیک هذا القرآن».* دل ها ظرف فراگیرنده است، آن ها را به جز قرآن مشغول نکنید!(1) برای اثبات این واقعیت تلخ تاریخی چند نمونه را خدمت شما عرض می کنم: 1. عمر بن عبدالعزیز ـ که یکی از خلفای اموی است و در مقایسه با دیگر خلفای اموی روابط نسبتاً حسنه ای با اهل بیت (علیهم السلام) داشته است ـ به پدرش گفت: پدر! تو هر وقت خطبه می‌ خوانی، در هر موضوعی كه وارد بحث می شوی، داد سخن می دهی و با كمال فصاحت و بلاغت از عهده بیان مطلب بر می آیی، ولی همین كه نوبت به لعن علی می رسد، زبانت لكنت پیدا می كند. علت این امر چیست؟» ـ فرزندم! آیا تو متوجه این مطلب شده ای؟ ـ آری پدر! ـ فرزندم! این مردم كه پیرامون ما جمع شده اند و پای منبر ما می نشینند، اگر آن چه من از فضایل علی می دانم بدانند، از اطراف ما پراكنده شده و دنبال فرزندان او خواهند رفت! عمر بن عبدالعزیز چون این اعتراف را از پدر خود شنید، سخت تكان خورد و با خود عهد كرد كه اگر روزی به قدرت برسد، بدعت شوم سب و لعن امام علی (علیه السلام)را كه یادگار معاویه بن ابی‌سفیان بود از میان ببرد. لذا به مجرد این كه در سال 99 هجری به خلافت رسید، به آرزوی دیرینه خود جامه عمل پوشانید و طی بخشنامه ای دستور داد كه در منابر به جای لعن علی (علیه السلام) آیه «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»(2) تلاوت شود. این اقدام با استقبال مردم روبرو شد و شعراء و گویندگان این عمل را مورد ستایش قرار دادند.(3) 2. ابن عساكر، به نقل از امام سجاد (عليه السلام) می نويسد: مروان بن حکم به من گفت که در میان مردمان کسی نبود که از صاحب ما (عثمان) مانند صاحب شما (علی) دفاع کند؛ گفتم: پس برای چه از او بر روی منبر ها بدگویی می کنید؟ گفت: حکومت به جز این راه پا بر جا نمی ماند.(4) نتیجه این که، اگر این فضائل نقل و نگارش نمی یافت به مرور زمان مردم همه چیز را به طاق نسیان سپرده و دیگر کسی از روز غدیر و حق علی(علیه السلام) یادی نکرده، و غصب آن هم به فراموشی سپرده شده، و تاریخ حکومت ایشان را قانونی و شرعی به آینده گان معرفی خواهدکرد! بدون تردید این طرح هم خوب عملی شد و هم ظاهرا نتیجه داد، اما تاریخ هرگز موفق نشد که «یوم الغدیر» را انکار کند.

_________

(1) دراسات فی الحدیث و المحدثین، ص 22؛ روایت را بنگرید در: تقیید العلم، ص 54.

(2) «خداوند به عدالت و نیكوكاری و بخشش به خویشان فرمان می‌ دهد و از كارهای بد و ناروا و ستمگری منع می كند، او شما را پندی می دهد تا اندر الهی را بپذیرید». نحل/ 90.

(3) رک: ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 5، ص 42؛ مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس، ج 3؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، الطبعه الثانیه، قم، منشورات مكتبه آیه الله العظمی المرعشی النجفی (ره)، ج 3، ص 59.

(4) تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 438؛ الصواعق المحرقة، ابن حجر هيثمی، ص 33؛ النصائح الكافية، محمد بن عقيل، ص 114 از دار قطنی؛ شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 220.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید

 

موضوع: