صدور احکام دینی توسط خداوند

image: 
میخواستم بدونم چرا خداوند براي انسان ها احكام ديني صادر فرموده است آيا خود انسان ها نمي توانند قانون اجتماعي وضع كنند؟

میخواستم بدونم چرا خداوند براي انسان ها احكام ديني صادر فرموده است آيا خود انسان ها نمي توانند قانون اجتماعي وضع كنند؟

«كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ» مردم (در آغاز) يك دسته بودند (و تضادى در ميان آنها وجود نداشت. بتدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايى در ميان آنها پيدا شد، در اين حال) خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى، كه به سوى حق دعوت مى‏كرد، با آنها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى كند. (1) خلقت انسان، خلقتی بیهوده و بدون هدف نیست، بلكه برای رساندن انسان به كمال مطلوب در نزد خداست، و از طرفی انسان موجودی است که اولا مختار است، و ثانیا در معرض دو كشش مثبت و منفی است، و لذا هم در مسیر سعادت می تواند حركت كند و هم می تواند به انحراف و گمراهی كشیده شود، برای همین نیاز به هدایت دارد. اما عامل هدایت چیست؟ به عبارت دیگر این كه انسان از چه راه هایی می تواند به هدایت ـ یعنی شناخت هست و نیست از یك سو، و باید و نباید از سوی دیگر ـ دست یابد؟ در این جا لازم است ابزار شناخت را بررسی كنیم: (2) 1. شناخت حسی: یعنی انسان به وسیله حواس و ابزار حسی خود به شناخت دست یابد. این راه لازم و اجتناب ناپذیر است، ولی به تنهایی كافی نیست، چرا كه اولا جزئی و محدود به امور شخصی است، و از طرفی محدود به مادیات و آن هم محدود به ظاهر مادیات است. 2. شناخت عقلی: این شیوه شناخت دارای ویژگی ها و امتیازهایی است. از جمله این كه كلی و فراگیر است. دیگر آن كه می تواند عالم ماوراء ماده را هم بشناسد. و سوم آن كه تا حدی به كنه و ذات اشیاء راه می یابد. با این حال، عقل اولا قادر بر درك و شناخت مصادیق و جزئیات امور نیست، و بسیاری از اشتباهات انسان در عدم شناخت مصادیق شناخت های کلی او است، مثلا می تواند به وجود ماوراء ماده پی ببرد، ولی نمی تواند مصادیق راستین ماوراء الطبیعه را از مصادیق وهمی آن جدا کند و تمییز دهد. و ثانیا اعتماد بر آن محتاج یك ایمان است؛ ایمان به خود ـ علم و ذهن خود ـ و جهان ماوراء خود؛ و این اخیر با خود عقل تحصیل نمی شود. پس عقل هم لازم است، ولی كافی نیست. این در عقل نظری؛ و اما در عقل عملی ـ و به عبارت دیگر، وجدان انسانی در شناخت خوب و بد ـ باید گفت وجدان انسانی اگر چه لازم و مفید است، ولی او گاه تردید می کند و در تردیدهای انسان پاسخگو نیست؛ به خصوص وقتی که در این میدان انسان ها اختلاف آراء بسیاری دارند. اختلافات فرهنگی جوامع مختلف حكایت از دریافت های وجدانی متفاوت انسان ها دارد. البته اشتراكات وجدانی انسان ها همیشه بیش از اختلافات آن ها است، ولی باز هم وجود اختلاف در آن انكارناپذیر است. حتی یك جامعه در برهه ای از زمان یك اخلاق و یك رفتار را خوب می داند، و در برهه ای دیگر عكس آن را انسانی تلقی می كند. 3. كشف وجدانی و شهود باطنی: مراتبی از این نوع شناخت در همه انسان ها هست؛ مثلا شناخت ما به وجود خودمان یا احساسات خودمان یك شناخت شهودی است، ولی مراتبی از آن تنها به وسیله ریاضت های روحی و رعایت یك سلسله برنامه های عملی حاصل می شود. این شناخت اگر چه ضریب صدق بالایی دارد، ولی در جای خود ثابت شده است كه انسان در تفسیر دریافت های شهودی خود خطا می كند. شاهد آن هم اختلافاتی است كه عرفا در شهودات خود دارند. شناخت های حسی و عقلی و شهودی شناخت هایی هستند كه انسان گریزی از تمسك به آن ندارد و از آن بسیار منفعت می برند، ولی در عین حال هر یك نقائصی دارند كه گاه با کمک همه ابزار و مدارک شناخت هم نمی شود آن نقائص را رفع کرد. به عنوان مثال، ما چگونه می توانیم به ماوراء طبیعت به طور كامل و روابط موجود در آن عالم شناخت داشته باشیم؟! یا چگونه ممكن است از سعادت معنوی و اخروی خود آگاهی قطعی پیدا كنیم؟! ایمان چگونه حاصل می شود؟! به عبارت دیگر، پشتوانه ایمان چیست؟! این ها علاوه بر جهل ما به بسیاری از مناسبات انسانی است، ولو مناسباتی كه در رسیدن به اهداف مادی لازم است. این ها جزئی از مسائلی است كه نیاز به شناخت وحیانی را برای ما ضروری می سازد؛ و از قضا این مسائل از مسائل بسیار مهم در کسب آرامش و سعادت انسان است، بلکه امهات مسائل حیات به آن بستگی دارد. شناخت وحیانی همان است كه دین عرضه كننده آن است. وحی در وهله اول پشتوانه شناخت های دیگر است، و گاه انسان را در ارزیابی شناخت های دیگرش كمك می كند. وحی، به معرفت حسی، عقلی و شهودی انسان، اعتبار، وسعت و عمق می بخشد. البته خود دین را ما با شناخت های دیگرمان می شناسیم و باور می كنیم، ولی پس از آن كه با كمك شناخت های مشترک دیگرمان به آن ایمان آوردیم، این دین است كه در مواردی که ابزارهای دیگر ناتوانند، دست ما را می گیرد، و در عوالم ناممكن شناخت راهنمایی می كند. بنابر این جهان بینی دینی ـ كه متشكل از مجموعه ای از شناخت های حسی و عقلی و شهودی و وحیانی است ـ كامل ترین نوع جهان بینی است كه بشر می تواند از آن استفاده نماید. قرآن به این حقیقت این گونه اشاره می کند که: «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَمُنْذِرینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ ... واللهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» (3)

_________________

(1) بقره، 213.

(2) ر.ک: آموزش عقائد، مصباح یزدی، ص 35 ـ 39؛ پیام قرآن، مکارم شیرازی، ج 1، معرفت و شناخت در قرآن.

(3) بقره، 213.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید

 

موضوع: