فصل چهارم: داستان ها و قصه های قرآنی

الف - داستان پیامبران

n: بیمارى حضرت ایّوب چند سال طول کشید؟

l: بیمارى آن پیامبر هفت یا هفده سال به طول
انجامید. خدا ایّوب را در این بیمارى آزمایش کرد و ایّوب با صبر و برد بارى نشان داد که در همه حال شکر گزار خداست و به خاطر مشکلاتى که در زندگى برایش پیش مى آید، دوستى اش را با خدا نادیده نمى گیرد. خدا هم به پاداش صبر ایّوب، سر انجام او را شفا داد و بقیه مشکلاتش را هم برطرف کرد. براى آگاهى بیشتر در این باره، مى توانید کتاب قصّه هاى قرآن نوشته آقاى محمّدى اشتهاردى را مطالعه کنید.

n: کدام پیامبر بود که زره مى بافت؟

l: پاسخ این سؤال در آیه 80 سوره انبیاء آمده است. در این آیه مى خوانیم که: «ما ساختن زره را به او (داوود) یاد دادیم.»
پس جواب پرسش بالا حضرت داوود، پدر حضرت سلیمان است. البتّه کار زره بافى را به حضرت زکریّا هم نسبت داده اند.

n: چرا قرآن کریم داستان حضرت سلیمان را بیان کرده است؟

l: داستان هاى قرآن کریم درس هاى بسیارى به ما مى آموزند. داستان حضرت سلیمان هم مثل بقیّه داستان هاى قرآن پر از درس هاى آموزنده اى است که ما باید به آنها توجّه کنیم. طبق این داستان سلیمان با آن که حکومت قدرتمندى داشت و بسیارى از انسان ها و جن ها و حیوانات از او اطاعت مى کردند، ولى هرگز مغرور نشد و هیچ وقت خدا را فراموش نکرد. این درس بزرگى است که باید از حضرت سلیمان یاد بگیریم و اگر خدا قدرتى به ما داد از آن در راه نادرست استفاده نکنیم.

درس دیگر قصّه سلیمان آن است که انسان هر چه قدر هم قوى باشد، بالأخره یک روز از دنیا مى رود و مى میرد. در این قصّه مى خوانیم که مرگ، حتّى پادشاه قدرتمندى مثل سلیمان را هم رها نمى کند و به سراغ او مى رود.

اگر دوست دارید بدانید که خدا چرا این داستان را در کتاب خود آورده است باید تمام ماجراى سلیمان را بخوانید و درباره اش خوب فکر کنید. آن چه این جا خواندید تنها دو پیام مهم داستان سلیمان بود.

n: چرا حضرت سلیمان(علیه السلام)مى توانست با حیوانات گفت و گو کند؟

l: حضرت سلیمان از خدا خواست که حکومت و سلطنت بسیار بزرگى به او بدهد. خدا هم دعاى او را اجابت کرد و بادها و حیوانات و جن ها و دیگر موجودات را به فرمان سلیمان در آورد و حکومت قدرتمندى به وى بخشید. قدرت سخن گفتن با حیوانات کمک زیادى به سلیمان مى کرد که بتواند حکومتش را اداره کند. همان طور که در سوره نمل مى خوانیم حضرت سلیمان، هُدهُد
را به مأموریّت مى فرستاد و از این پرنده براى کارهایش استفاده مى کرد.اگر او زبان حیوانات را نمى فهمید، چگونه مى توانست از آنها در حکومت بزرگش استفاده کند؟

n: کدام پیامبر بود که در گهواره با مردم سخن گفت؟

l: این پیامبر حضرت عیسى(علیه السلام)پسر حضرت مریم(علیها السلام) بود که در گهواره به مردم گفت: «من بنده خداهستم که به من کتاب (انجیل) داده و مرا پیامبر قرار داده است.» این مطلب و بقیه سخنان این پیامبر خدا در سوره مریم آیه 30 تا 33 آمده است. اگر قرآن با ترجمه در خانه دارید، خودتان هم مى توانید سوره مریم و این آیه ها را بخوانید.

n: چرا حضرت عیسى(علیه السلام) ازدواج نکرد؟

l: همان طور که مى دانید ازدواج کار خوب و پسندیده اى است، امّا واجب نیست. یعنى اگر کسى ازدواج نکرد با فرمان خدا مخالفت نکرده است. حضرت عیسى(علیه السلام)همیشه در سفر بود تا مردم را به دین خدا دعوت کند. با چنین وضعى شاید ازدواج کردن براى آن حضرت ممکن نبود، زیرا باید مرتّب همسرش را تنها مى گذاشت و به سفر مى رفت.

خیلى کارهاى خوب هست که ما به خاطر مشکلات آنها را انجام نمى دهیم; مثلاً همه ما دوست داریم به
کربلا، مکّه و مدینه برویم، ولى شاید تا کنون به این شهرها نرفته باشیم. یعنى کار خوبى را دوست داریم انجام دهیم، ولى نمى توانیم. ماجراى ازدواج نکردن حضرت عیسى(علیه السلام) نیز همین طور است. آن پیامبر بزرگ خدا به خاطر وظیفه اى که داشت نمى توانست ازدواج کند، نه این که با ازدواج مخالف باشد.

n: سرگذشت کدام یک از پیامبران بیش از بقیه در قرآن کریم آمده است؟

l: ماجراى زندگى حضرت موسى(علیه السلام) بیش از بقیه پیامبران در قرآن آمده است. قرآن کریم از مراحل مختلف زندگانى آن پیامبر بزرگ خدا سخن گفته و اطلاعات گوناگونى را از آن حضرت و قوم و قبیله او ـ قوم بنى اسرائیل ـ در اختیار ما قرار داده است. در چندین سوره قصّه حضرت موسى بیان شده و در مجموع 136 بار نام آن حضرت در قرآن ذکر شده است.

علّت این همه توجّه به داستان زندگى حضرت موسى درس هاى آموزنده اى است که سرگذشت او و مردم
بنى اسرائیل براى ما مسلمانان دارد. یهودیان بنى اسرائیل حضرت موسى را خیلى اذیّت کردند و اشتباه هاى زیادى انجام دادند. قرآن کریم خطاهاى آنان را براى ما مسلمانان بیان مى کند تا ما دیگر آن خطاها را تکرار نکنیم و در اطاعت از پیامبرمان سستى نورزیم.

n: به طور خلاصه سرگذشت حضرت یحیى را بیان کنید.

l: حضرت یحیى فرزند حضرت زکریّا و پسر خاله حضرت عیسى(علیه السلام) بود. تولّد حضرت یحیى خود، معجزه الهى بود، زیرا زکریّا و همسرش هر دو پیر بودند و دیگر امیدى به بچّه دار شدن نداشتند.
زکریّا به درگاه خدا دعا کرد و از او خواست که در همین پیرى که انسان ها بچّه دار نمى شوند، خدا به او فرزندى عنایت فرماید. همان طور که در آیه 39 سوره آل عمران آمده، خدا دعاى زکریّا را اجابت کرد و به او بشارت داد که پسرى به نام یحیى به وى عنایت خواهد شد.

یحیى از همان کودکى به عبادت خدا پرداخت و پرهیزگارى و دوستى با خدا را برگزید. او مردم را به پرستش خدا و انجام کارهاى خوب و ایمان به سخنان پیامبران پیشین دعوت مى کرد. وقتى
حضرت عیسى(علیه السلام) به پیامبرى انتخاب شد، یحیى مردم را به ایمان آوردن به حضرت عیسى تشویق کرد. سخن یحیى تأثیر زیادى بر مردم آن روزگار داشت، زیرا همه او را به پاکى و پرهیزگارى و ترس از خدا مى شناختند و از عبادت هاى خالصانه او و گریه هاى عارفانه اش با خبر بودند.

درباره علّت شهادت حضرت یحیى در قرآن سخنى به میان نیامده، امّا در برخى روایات آمده که خودخواهى و هوا پرستى پادشاه آن روزگار باعث قتل یحیى(علیه السلام) شد. پادشاه با زن گنه کارى رابطه نامشروع داشت. یحیى(علیه السلام) او را از این کار بازداشت و به پادشاه نصیحت کرد که خود را با این گناه آلوده نسازد. زن بدکار که مى ترسید بر اثر سخن یحیى، از ارتباط با پادشاه محروم شود، پادشاه را وسوسه کرد که یحیى را به قتل رساند و سر از تنش جدا سازد. پادشاه که به شدّت فریب زنِ بدکار را خورده بود، حضرت یحیى را به شهادت رساند و سر آن پیامبر عزیز خدا را به زن گنه کار هدیه داد.

در قرآن کریم پنج بار نام یحیى ذکر شده و از جمله پیامبران و خوبان و برگزیدگان و مخلصان و هدایت یافتگان شمرده شده است. مرحوم علّامه طباطبائى در تفسیر سوره مریم چند صفحه را به
بیان قصه زکریا و یحیى در قرآن اختصاص داده است.

n: آیا درست است که حضرت یوسف به سبب بى احترامى به پدرش از نور نبوّت و پیامبرى محروم شد؟

l: بعضى نوشته اند: وقتى حضرت یعقوب نزد فرزندش یوسف رفت، یوسف کمى دیرتر از پدرش از اسب پیاده شد و به سبب همین بى احترامى، از نور نبوت محروم شد. اگر این مطلب درست باشد، کار حضرت یوسف(علیه السلام) بى احترامى نبود، بلکه مى توان نام آن را «کم توجّهى» گذاشت.

این که حضرت یوسف به پدرش بى احترامى کرده باشد با آیات قرآن کریم چندان سازگار نیست. قرآن کریم از یوسف خیلى تعریف مى کند و او را انسانى نیک و عالم و با تقوا مى داند. از چنین شخص بزرگوارى بعید است که پس از سال ها دورى از پدر عزیزش به او بى احترامى کند. در آیه 99 و 100 سوره یوسف ماجراى استقبال یوسف از پدرش بیان شده است. آن چه از این دو آیه مى فهمیم آن است که یوسف
استقبال گرمى از پدرش انجام داد. بنابراین نمى توانیم قبول کنیم حضرت یوسف به
حضرت یعقوب بى احترامى کرده است.

n: آیا درست است که سرانجامْ یوسف و زلیخا با هم ازدواج کردند؟

l: از نظر تاریخى معلوم نیست که چنین حرفى درست باشد، امّا بعضى نوشته اند زلیخا بعد از مرگ همسرش، دچار فقر و تنگدستى شدیدى شد. زلیخا از حضرت یوسف کمک خواست. حضرت یوسف هم از وى خواست که از گناهان گذشته خود توبه کند. زلیخا توبه کرد و بعد از آن با یوسف ازدواج نمود. پیامبران خدا انسان هایى مهربانند. شاید یوسف هم زلیخا را به عقد خود در آورد تا او را از فقر و بدبختى نجات دهد.

n: داستان حضرت یونس را بیان کنید.

l: حضرت یونس یکى از پیامبران بود که خدا او رابه سوى گروهى از مردم فرستاد تا آنان را به ایمان و پرهیزگارى فرا بخواند، امّا مردم پیام الهى حضرت یونس را نپذیرفتند و به گفته هاى وى ایمان نیاوردند.
یونس آنان را از عذاب خدا ترساند و چون زمان عذاب فرا رسید، از میان قوم خود خارج شد. وقتى مردم نشانه هاى عذاب خدا را دیدند، همگى ایمان آوردند و از گذشته خویش توبه کردند. خدا هم عذاب خود را از آنان برداشت.

حضرت یونس که از میان قوم خود بیرون رفته بود دیگر نزد قوم خود بازنگشت و هم چنان به راه خود ادامه داد و در مسیر، بر کشتى پر جمعیتى سوار شد. در بین راه نهنگى بر سر راه کشتى پیدا شد. مسافران تصمیم گرفتند که یک نفر را به عنوان طعمه به دریا اندازند تا نهنگ سرگرم خوردن او شود و از سر راه کشتى کنار رود. وقتى براى این کار قرعه کشى کردند،قرعه به نام حضرت یونس افتاد. او را در دریا انداختند و نهنگ او را زنده زنده بلعید و کشتى نجات یافت.

خداى مهربان چند شبانه روز پیامبر خود را در دل نهنگ حفظ کرد. حضرت یونس که مى دانست این واقعه، امتحان و آزمایشى الهى است، با خداى خود به مناجات پرداخت و از او یارى خواست خدا هم او را یارى کرد و به نهنگ فرمان داد که یونس را در کنار ساحل، از شکم خود خارج سازد. آن گاه خداوند، بار دیگر یونس را نزد قومش فرستاد و این بار آنان سخنان وى را پذیرفتند و به خداى یکتا ایمان آوردند.

ب ـ داستان دیگران

n: آیا ذوالقرنین پیامبر الهى بوده است؟

l: قرآن کریم در آیات 83 تا 98 سوره کهف به بیان قصّه ذوالقرنین مى پردازد و او را مردى مؤمن، خداپرست، نیکوکار، مهربان و عدالت پیشه معرّفى مى کند، ولى درباره این که آیا او پیامبر بوده یا نه سخنى نمى گوید. بیشتر روایات و هم چنین اکثر مفسّران او را پیامبر
نمى دانند.

n: حضرت لقمان را معرّفى کنید.

l: روایت هایى که درباره حضرت لقمان به دست ما رسیده اختلاف فراوانى با هم دارند. علاّمه مجلسى در کتاب بحار الانوار مى نویسد: لقمان از اهالى بربر بوده و زمانى که ده سال از حکومت داوود مى گذشته، به دنیا آمده و بیشتر عمر خود را در بیابان ها گذرانده و تا
زمان حضرت یونس زنده بوده است.

بعضى او را چوپان، برخى خیّاط و عده اى نجّار دانسته اند. شاید هم در هر دورانى از زندگى به یکى از این کارها مى پرداخته است. او مدّتى از عمر خود را به بردگى گذراند، زیرا او را
در کشور حبشه به اسارت گرفتند و به بیت المقدّس بردند. بیشتر روایت ها او را از پیامبران ندانسته و تنها وى را مردى حکیم و آگاه معرّفى مى کنند. مفسّران قرآن نیز همین نظریه را پذیرفته اند. سوره سى و یکم قرآن کریم به نام این مرد حکیم است و خدا در این سوره بخشى از سخنان حکیمانه او را نقل مى کند. در آیه 12 همین سوره، خدا در ستایش از لقمان مى فرماید: (وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ); «مابه لقمان حکمت دادیم».

اضافه کردن دیدگاه جدید

کد امنیتی
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.