علم غیب امامان (عليهم السّلام)

image: 
اگر امام رضا (عليه السلام) مطلّع از غيب بودند، پس چرا از خوردن انگور سمّى پرهيز نكردند؟

اگر امام رضا (عليه السلام) مطلّع از غيب بودند، پس چرا از خوردن انگور سمّى پرهيز نكردند؟

استفاده امامان (عليهم السّلام) از علم غيب، بستگى به اراده آنان دارد؛ پيامبر و امامان (عليهم السّلام) بنا نداشتند در مسائل شخصى از علم غيب و نيز قدرت الهى خود، استفاده نمايند و در مواردى با وجود علم كامل به نتيجه و پايان كار، به آن اقدام مى‏ كردند؛ زيرا محو در اراده ذات بارى تعالى بوده ‏اند و اراده و خواست خداوند را بر اراده خود مقدّم مى‏ داشتند. امام صادق (علیه السلام) در این رابطه می فرمایند: «اذا ارادَ الْامامُ انْ يَعْلَمَ شَيْئاً اعْلَمَهُ اللَّهُ ذلِكَ»؛ هرگاه امام بخواهد چيزى را بداند، خداوند وى را از آن آگاه مى‏ كند.(1) حسن بن جهم مى‏ گويد: به امام رضا (علیه السلام) عرض كردم، به راستى اميرمؤمنان على (علیه السلام) قاتل خود را مى‏ شناخت و شب قتل و محلى كه در آن كشته مى‏ شود و محلى كه در آن ضربت مى‏ خورد را مى‏ دانست و خودش چون شيون مرغابيان را در خانه شنيد فرمود: «شيون كنانند كه نوحه‏ گران به دنبال آنهايند» و ام كلثوم به ايشان عرض كرد: كاش امشب در خانه نماز مى‏ خواندى و دستور مى‏ دادى ديگرى در مسجد به جاى شما براى مردم نماز بخواند، پس حضرت از او نپذيرفت و در آن شب بدون اسلحه، بسيار در بيرون منزل رفت و آمد مى‏ كرد و مى ‏دانست كه ابن ملجم با شمشير او را مى ‏كشد. تعرّض آن حضرت براى چنين واقعه‏ اى به نظر جايز نمى‏ آيد!! امام رضا (علیه السلام) در پاسخ فرمود: همه اين ها درست است، ولى خودش اختيار كرد كه در آن شب تقديرات خداى عزوجل جارى شود.(2) شايد آن تقديرات الهى اين باشد كه شهادت امام براى تقويت دين خداوند يک امر لازمى بوده و به خاطر آثار مهمى كه در جامعه اسلامى داشته، انتخاب شهادت وظيفه ايشان بوده است چنان چه در مورد جهاد، اقدام به جهاد واجب است اگر چه يقين به شهادت باشد، مانند قيام امام حسين (علیه السلام). مرحوم علامه طباطبایی در توضیحی دقیق تر می فرمایند: اساسا بايد توجه داشت كه: الشىء ما لم يجب، لم يوجد (هر چيز تا واجب الوجود نگردد، به وجود نمى آيد.) بنا بر اين، هر فعلى نسبت به فاعل خود ضرورى نيست، بلكه تنها نسبت به علت تامه (كه اراده خداوند متعال جزو آن است) ضرورى است. و «تحقق الفعل اراديا و تحت التكليف، لا ينافى الضروره، كما فى الافعال الاراديه مع وجود التكاليف فيها»؛ تحقق فعل و تحت تكليف بودن آن با ضرورى بودن آن منافات ندارد، چنان كه افعال ارادى انسان اين گونه هستند، يعنى با اين كه انسان به انجام آن ها مكلف است در عين حال ضرورى است. بر اين پايه است كه ائمه (عليهم السلام) با اين كه مى دانستند شهيد مى شوند، اقدام به انجام فعل مى كردند؛ حضرت امير المؤمنین (عليه السلام) به محراب مى رود، و امام حسن و امام رضا (عليهم السلام) نوشيدنى مسموم يا انار و انگور مسموم تناول مى كنند، و حضرت سيدالشهداء (عليه السّلام) وارد كربلا مى شود، و در صدد چاره جويى و دفع قضا و قدر الهى بر نمى آيند. توضيح آن كه: گاهى انسان به علم قطعى و بى برو برگرد مى داند كه به فعل اختيارى خود، مثلا در ساعت يازده، زهر خواهد خورد و در فلان ميدان و يا خيابان تصادف خواهد كرد و جان خواهد سپرد. و گاهى نيز قطعا مى داند كه به فعل اختيارى و ارادى خود مثلا در ساعت يازده در فلان ميدان و يا خيابان تصادف خواهد كرد و يا هدف تير و گلوله قرار خواهد گرفت، ولى اين واقعه به وقوع شرط يا شروطى است، و در مورد ما مثلا مشروط به رفتن است، به گونه اى كه اگر برود كشته مى شود، و اگر نرود كشته نخواهد شد. در صورت اول چاره جويى معنى ندارد، زيرا انسان خود را در هلاكت واقع مى بيند، نه اينكه خود را به هلاكت بيندازد و القاء در تهلكه كند، از اين رو خطاب «لاتلقوا بايديكم الى التهلكه»؛ با دست خود، خود را به هلاكت نيندازيد(3) اصلا به او متوجه نيست، و اين در صورت دوم تشبّث و تمسّك به اسباب و در صدد چاره جويى بر آمدن و خوددارى كردن از رفتن به سوى هلاكت جا دارد و خطاب (لاتلقوا) به انسان متوجه مى شود. حال مى گوييم: اقدام ائمه (عليهم السلام )از قبيل فعل اول است كه حتميت و وقوع فعل را (چه بخواهند چه نخواهند) مى دانستند و چاره جويى و نرفتن و اقدام نكردن معنى نداشت؛ زيرا همه بر خلاف علم قطعى مفروض است. و در واقع آيه شريفه فوق، نهى از القاء در تهلكه مى كند، ولى قضاياى ائمه (عليهم السلام) وقوع در تهلكه است، نه ايقاع و القاء در تهلكه (یعنی خود را واقع در هلاکت می دیدند، نه این که در هلاکت واقع می ساختند).(4)

_____________

(1) اصول كافى، ج 1، ص 382، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت عليهم السّلام.

(2) اصول كافى، ترجمه و شرح شيخ محمد باقر كمره ‏اى، ج 2، ص 301- 303، انتشارات اسوه.

(3) بقره/ 195.

(4) در محضر علامه طباطبایی، محمد حسین رخشاد، سوال 296.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید

 

موضوع: