شیطان چگونه ابراهیم (علیه السلام) را وسوسه کرد

image: 
شیطان چگونه ابراهیم (علیه السلام) را وسوسه کرد تا از ذبح اسماعیل صرف نظر کند؟ آیا وسوسه او تاثیری گذاشت؟

شیطان چگونه ابراهیم (علیه السلام) را وسوسه کرد تا از ذبح اسماعیل صرف نظر کند؟ آیا وسوسه او تاثیری گذاشت؟

ابتداء عرض می شود شیطان تسلطی بر بنی آدم ندارد، بلکه او تنها اغوا گری می کند، و این انسان ها هستند که فریب او را می خورند و میل به گناه می نمایند. در این میان کسانی که عقل آن ها به تکامل رسیده و در اعمالشان ذره ای شائبۀ ریا و غیر خدا وجود ندارد و خود خالص شده درگاه الهی اند، از حیطه اغوای شیطان به دور هستند و فریب شیطان برای آن ها رنگ و لعابی ندارد؛ بلکه آن ها باطن دعوت باطل او را می بینند؛ لذا هیچ گاه میل به مقدمات گناه در دل آن ها شکل نمی پذیرد. شیطان هنگامی که مطرود درگاه الهی شد گفت: «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»؛ گفت پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من (نعمت هاى مادّى را) در زمين در نظر آن ها زينت مى‏ دهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت.(1) «قالَ أَرَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَلِيلاً قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ وَكِيلا»؛ (سپس) گفت: «به من بگو، اين كسى را كه بر من برترى داده ‏اى (به چه دليل بوده است؟) اگر مرا تا روز قيامت زنده بگذارى، همه فرزندانش را، جز عده كمى، گمراه و ريشه ‏كن خواهم ساخت!» فرمود: برو! هر كس از آنان با تو تبعيت كند، جهنم كيفر شماست، كيفرى است فراوان! هر كدام از آن ها را مى‏ توانى با صدايت تحريك كن! و لشكر سواره و پياده ‏ات را بر آن ها گسيل دار! و در ثروت و فرزندان شان شركت جوى! و آنان را با وعده ‏ها سرگرم كن! ولى شيطان، جز فريب و دروغ، وعده‏ اى به آن ها نمى ‏دهد. (اما بدان) تو هرگز سلطه ‏اى بر بندگان من، نخواهى يافت (و آن ها هيچ گاه به دام تو گرفتار نمى ‏شوند)! همين قدر كافى است كه پروردگارت حافظ آن ها باشد.(2) با این توضیح بیان می شود که شیطان هرگز نمی تواند انبیاء را فریب دهد زیرا راه تسلط او از راه تصرف در قوۀ خیال است، و از آن جا که عقول انبیاء (علیهم السلام) در سایۀ عبادت و بندگی خدا، به تکامل رسیده، شیطان هیچ راه تسلطی بدان ها نخواهد داشت؛ لذا شیطان در ابتدای خلقت خود به همین امر اشاره می نماید. ـ نگاهی به داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام) در قرآن کریم در داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام) که در قرآن ذکر گردیده، جز صبر و استقامت و عبودیت محض مشاهده نمی شود، و موفقیت در این مراحل بود که ابراهیم (علیه السلام) را به اسوه بودن و مقام رفیع امامت رسانید. حضرت ابراهيم (عليه السلام) بعد از اداى رسالت خويش در «بابل» و بعد از هجرت از آن جا از خداوند متعال تقاضای فرزند صالحى را نمود؛ زیرا تا آن زمان صاحب فرزند نشده بود. خداوند متعال نیز بشارت فرزندی حلیم را به ابراهیم (علیه السلام) داد. «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ»؛ ما او را به نوجوانى حليم، بردبار و پر استقامت بشارت داديم.(3) هنگامی که اسماعیل به سن نوجوانی رسید (برخی گفته اند وی 13 ساله بوده است) ابراهيم (عليه السلام) خواب عجيب و شگفت‏ انگيزى را ديد كه بيان گر شروع يک آزمايش بزرگ ديگر در مورد اين پيامبر عظيم الشأن است، در خواب ديد از سوى خداوند به او دستور داده شد: فرزند يگانه‏ اش را با دست خود قربانى كند و سر ببُرّد. ابراهيم (عليه السلام) وحشت‏ زده از خواب بيدار شد، مى‏ دانست: خواب پيامبران واقعيت دارد و از القائات شيطانى به دور است، اما با اين حال دو شب ديگر نیز همان خواب تكرار شد كه تأكيدى بود بر لزوم اين امر و فوريت آن. مى‏ گويند: نخستين بار در شب «ترويه» (شب هشتم ماه ذى الحجه) اين خواب را ديد، و در شب‏ هاى «عرفه» و «عيد قربان» (نهم و دهم ذى الحجه) خواب تكرار گرديد، لذا براى او كمترين شكى باقى نماند، كه اين فرمان قطعى خدا است. ابراهيم (عليه السلام) كه بارها از كوره داغ امتحان الهى سرافراز بيرون آمده بود، اين بار نيز بايد دل به دريا بزند، سر بر فرمان حق بگذارد، و فرزندى را كه يک عمر در انتظارش بوده و اكنون نوجوانى برومند شده است، با دست خود سر ببُرّد! ولى، بايد قبل از هر چيز، فرزند را آماده اين كار كند، رو به سوى او كرده‏ وگفت: فرزندم! من در خواب ديدم كه بايد تو را ذبح كنم، بنگر نظر تو چيست؟ «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏ قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِين»؛ هنگامى كه با او به مقام سعى و كوشش رسيد، گفت: «پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى ‏كنم، نظر تو چيست؟» گفت «پدرم! هر چه دستور دارى اجرا كن، به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت!».(4) فرزندش كه نسخه ‏اى از وجود پدر ايثارگر بود، و درس صبر و استقامت و ايمان را در همين عمر كوتاهش در مكتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روى طيب خاطر از اين فرمان الهى، استقبال كرد، با صراحت و قاطعيت گفت: پدرم هر دستورى به تو داده شده است اجرا كن: «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ». و از ناحيه من فكر تو راحت باشد كه به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت: «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ». در اين ميان، چه ‏ها گذشت؟ قرآن از شرح آن خود دارى كرده، و تنها روى نقاط حسّاس اين ماجراى عجيب، انگشت مى‏ گذارد؛ لذا قرآن، همين اندازه، در عبارتى كوتاه و پر معنى، مى‏ گويد: هنگامى كه هر دو تسليم و آماده شدند و ابراهيم جبين فرزند را بر خاك نهاد ...«فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ؛ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ اِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهِيمَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»؛ هنگامى كه هر دو تسليم و آماده شدند و ابراهيم جبين او را بر خاک نهاد؛ او را ندا داديم كه اى ابراهيم!؛ آن چه را در خواب ماموريت يافتى انجام دادى، ما اين گونه نيكوكاران را جزا مى ‏دهيم؛ اين مسلما امتحان مهم و آشكارى است؛ ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم؛ و نام نيک او را در امت هاى بعد باقى گذارديم؛ سلام بر ابراهيم باد! ؛ اين گونه نيكوكاران را پاداش مى ‏دهيم.(5) ابراهيم (عليه السلام) صورت فرزند را بر خاک نهاد و كارد را به حركت در آورد و با سرعت و قدرت بر گلوى فرزند كشيد، در حالى كه روحش در هيجان فرو رفته بود، و تنها عشق خدا بود كه او را در مسيرش بى ترديد پيش مى‏ برد. اما كارد برنده، بر گلوى لطيف فرزند، كمترين اثرى نگذارد! ... . ابراهيم (عليه السلام) در حيرت فرو رفت، بار ديگر كارد را به حركت در آورد، ولى باز كارگر نيفتاد، آرى ابراهيم خليل (عليه السلام) مى‏ گويد: بِبُر! اما خداوند «جليل» فرمان مى‏ دهد: نَبُر! و كارد تنها گوش بر فرمان او دارد. اين جا است كه قرآن با يک جمله كوتاه و پر معنى، به همه انتظارها پايان داده مى‏ گويد: در اين هنگام او را ندا داديم كه اى ابراهيم!: «وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ»، آن چه را در خواب مأموريت يافتى انجام دادى: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا»، ما اين گونه نيكوكاران را جزا و پاداش مى‏ دهيم: «إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ». هم به آن ها توفيق پيروزى در امتحان مى‏ دهيم، و هم نمى‏ گذاريم فرزند دلبندشان از دست برود، آرى، كسى كه سر تا پا تسليم فرمان ما است، و نيكى را به حد اعلاء رسانده، جز اين پاداشى نخواهد داشت.(6) ـ داستان حضرت ابراهیم علیه السلام در روایات از آن جا كه امتحان ابراهيم (عليه السلام) يكى از بزرگ ترين امتحانات در طول تاريخ بود، امتحانى كه هدفش اين بود: قلب او را از مهر و عشق غير خدا تهى كند، و عشق الهى را در سراسر آن پرتو افكن سازد، طبق بعضى از روايات، شيطان به دست و پا افتاد، كارى كند كه ابراهيم (عليه السلام) از اين ميدان پيروزمند بيرون نيايد، گاه، به سراغ مادرش «هاجر» آمد، و به او گفت: مى‏دانى ابراهيم چه در نظر دارد؟ مى‏ خواهد فرزندش را امروز سر ببُرّد! «هاجر» گفت: برو سخن محال مگو كه او مهربان تر از اين است كه فرزند خود را بكشد، اصولًا مگر در دنيا انسانى پيدا مى ‏شود كه فرزند خود را با دست خود ذبح كند؟ شيطان به وسوسه خود ادامه داد، گفت: او مدعى است خدا به او دستور داده. «هاجر» گفت: اگر خدا دستور داده، بايد اطاعت كند و جز رضا و تسليم راهى نيست! گاهى، به سراغ «فرزند» آمد و به وسوسه او مشغول شد، از آن هم نتيجه ‏اى نگرفت، چون اسماعيل (عليه السلام) را يکپارچه تسليم و رضا يافت. سرانجام، به سراغ «پدر» آمد گفت: ابراهيم! خوابى را كه ديدى خواب شيطانى است! اطاعت شيطان مكن! ابراهيم (عليه السلام) كه در پرتو نور ايمان و نبوت او را شناخت، بر او فرياد زد دور شو اى دشمن خدا.(7) در حديث ديگرى آمده است: ابراهيم (عليه السلام) نخست به «مشعر الحرام» آمد تا پسر را قربانى كند، شيطان به دنبال او شتافت، او به محل «جمره اولى‏» آمد، شيطان به دنبال او آمد، ابراهيم (عليه السلام) هفت سنگ به او پرتاب كرد، هنگامى كه به «جمره دوم» رسيد، باز شيطان را مشاهده نمود، هفت سنگ ديگر بر او انداخت، تا به «جمره عقبه» آمد، هفت سنگ ديگر بر او زد (و او را براى هميشه از خود مأيوس ساخت).(8) و اين نشان مى‏ دهد كه وسوسه ‏هاى شياطين، در ميدان‏ هاى بزرگ امتحان، نه از يک سو، كه از جهات مختلف صورت مى‏ گيرد، هر زمان به رنگى، و از طريقى، مردان خدا بايد ابراهيم‏ وار، شياطين را در همه چهره‏ ها بشناسند، و از هر طريق وارد شوند راه را بر آن ها ببندند و سنگسارشان كنند، و چه درس بزرگى؟!.(9) نتیجه: با توجه به آیات و روایات وارده در داستان ذبح حضرت ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) هیچ گونه تزلزلی در عزم راسخ ابراهیم (علیه السلام) دیده نمی شود.

ــــــــــــــــــــــــ

(1) حجر/ 39.

(2) اسراء/ 65.

(3) ذاریات/ 24-28: «هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ فَراغَ إِلى‏ أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قالَ أَ لا تَأْكُلُونَ فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ قالُوا كَذلِكَ قالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيم»؛ آيا خبر مهمان هاى بزرگوار ابراهيم به تو رسيده است؟ در آن زمان كه بر او وارد شدند و گفتند: سلام بر تو! او گفت سلام بر شما كه جمعيتى ناشناخته‏ ايد! و به دنبال آن پنهانى به سوى خانواده خود رفت و گوساله فربه (و بريانى را براى آن ها) آورد. و آن را نزديك آن ها گذارد (ولى با تعجب ديد دست به سوى غذا نمى‏ برند) گفت! آيا شما غذا نمى‏ خوريد؟ و از اين كار احساس وحشت كرد، گفتند: نترس (ما رسولان پروردگار توايم) و او را بشارت به تولد پسرى دانا و هوشيار دادند.

(4) صافات/ 102.

(5) صافات/ 102-109.

(6) برگرفته از تفسیر نمونه، ذیل آیه شریفه.

(7) تفسير ابوالفتوح رازى، جلد 9، صفحه 326 (ذيل آيات مورد بحث).

(8) همان.

(9) بر گرفته از تفسیر نمونه، ج 19، ص 140.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید

 

موضوع: