تنزیل وحی و ذهن بشر

image: 
این کلام فرا مادی و مجرد چگونه و با چه مکانیسمی به شکل مادی و زبان عربی تنزیل یافته و در اختیار پیامبر(ص) قرار گرفته است؟

با توجه به این که ما معتقدیم قرآن کلام خداست و خدا را حقیقتی فرا ماده می دانیم، این کلام فرا مادی و مجرد چگونه و با چه مکانیسمی به شکل مادی و زبان عربی تنزیل یافته و در اختیار پیامبر(ص) قرار گرفته است؟

 

برای یافتن پاسخ پرسش فوق، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. مقدمتا لازم است به دونوع شناختی که برای انسان میسر است اشاره ای داشته و در ادامه آن به تبیین پاسخ خود بپردازیم. دریک تقسیم بندی کلی، ادراکات انسان به دو نوع تقسیم می گردد:(1)

الف. ادراکات حصولی،

در این نوع ادراکات، انسان می تواند بواسطه صور و مفاهیم ذهنی به برخی از واقعیت ها شناخت پیدا کند. در ادراکات حصولی، حواس ظاهری انسان نقشی اساسی ایفا کرده و زمینه ادراکات خیالی و عقلی انسان را فراهم می آورد.

ب. ادراکات حضوری،

این نوع از ادراکات، قطعا ادراکاتی بدون دخالت حواس ظاهری بوده و از طریق حواس مادی برای انسان حاصل نمی گردند و هیچ واسطه مفهومی میان عالِم و معلوم نیست بلکه عالِم به خود معلوم بی واسطه علم دارد.

2. ادراکات حضوری، دارای مراتب گوناگونی بوده که در برخی از مراتب آن، انسان می تواند به واسطه کمالات روحی و معنوی خود با عوالم تجردی ارتباط پیدا کرده و حقایقی را به علم حضوری دریافت کند، هر قدر کمالات وجودی انسان اوج بیشتری داشته و سعه وجودی انسان بیشتر گردد، می تواند با عوالم بالاتری از مجردات ارتباط برقرار کند.

3. علم حضوری، به إذن الهی در برخی از انسان ها، هم چون وجود مبارک خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) می تواند تا جایی پیش برود که حتّی حقایق وجودی را بدون هیچ گونه واسطه ای از خدای متعال دریافت کند. چنین ارتباطی، یک ارتباط تجردی بوده و مربوط به بُعد روحی و تجردی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد که بواسطه آن، حقیقت قرآن بر قلب (یعنی همان مرتبه عالی از بُعد تجردی) مبارک آن حضرت القاء می شود. زیرا حقایقی که در عوالم تجردی وجود دارند، حقایقی بسیط و بدون تعین بوده و جز با مرتبه عالی و تجردی انسان دریافت نمی گردند، اما وقتی بخواهند درعالم دنیا تجلی پیدا کرده، تعین، تشخص و جزئیت پیدا کنند، می توانند در مراحل پایین تر از مشاعر باطنی انسان تجلی پیدا کرده و به صوری گوناگون جلوه نمایند، حال اگر این حقیقت معنوی بخواهد در قالب الفاظ و عبارات مادی در دنیا جلوه کند به همین شکلی خواهد بود که ما در خدمت آن هستیم.

بنابراین می توان گفت اگر چه کیفیت دقیق نزول وحی امری است پیچیده، اما در عین حال، حکمای اسلامی تلاش نموده اند آن را تبیین نموده و کیفیت این ارتباط حضوری را بیان نمایند.

4. استاد شهید مطهری (ره) در این رابطه، با بیان فرضیه حکمای اسلامی، می گویند:

«به نظر ما بهترين فرضيه همين فرضيه ‏اى است كه حكماى اسلام گفته ‏اند...، آنها آمدند اين جور گفتند كه انسان از جنبه استعدادهاى روحى حكم يك موجود دو صفحه ‏اى را دارد. خواستند بگويند: ما داراى روح هستيم و تنها اين بدن مادى نيستيم. روح ما دو وجهه دارد: يك وجهه ‏اش همين وجهه طبيعت است. علوم معمولى‏ اى كه بشر مى ‏گيرد از راه حواس خودش مى ‏گيرد. اصلا حواس وسيله ارتباط ماست با طبيعت. آنچه از حواس مى ‏گيرد در خزانه خيال و خزانه حافظه جمع آورى مى ‏كند و در همان جا به يك مرحله عالى ‏ترى مى ‏برد، به آن كليت مى ‏دهد؛ تجريد مى‏ كند و تعميم مى ‏دهد...

ولى اين روح انسان يك وجهه ديگرى هم دارد كه به آن وجهه سنخيت دارد با همان جهان مابعدالطبيعه. به هر نسبت كه در آن وجهه ترقى كند مى ‏تواند تماس هاى بيشترى داشته باشد. مولوى مى‏ گويد: دو دهان داريم گويا همچو نى * يك دهان پنهانست در لبهاى وى
‏تشبيه مى ‏كند روح انسان را به نى كه دو دهان دارد، و خدا را به نى ‏زن، مى ‏گويد شما با يك دهان نى آشنا هستيد؛ وقتى در مجلس نى زن نشسته‏ ايد، شما آن دهانى را مى ‏بينيد كه آواز مى ‏خواند و صدا مى‏ كند و نغمه مى ‏سرايد و خيال مى ‏كنيد كار اين دهان است، نمى ‏دانيد كه اين نى يك دهان ديگرى دارد كه در لب هاى آن نى زن پنهان است و شما نمى ‏بينيد.
آنگاه مى ‏گويند آن چه كه در آن جهان است با آن چه در اين جهان است فرق مى ‏كند. اين جهان طبيعت است، ماده است، جسم است، جرم است، حركت است، تغيير است، تبدّل است؛ آن جا جور ديگرى است ولى جهان ها با همديگر تطابق دارند يعنى آن جهان قاهر بر اين جهان است و در واقع، آن چه در اين جهان است سايه آن جهان است و به تعبير فلسفى معلول [آن جهان است.]
مى ‏گويند روح انسان صعود مى ‏كند. در باب وحى، اول صعود است بعد نزول. ما فقط نزول وحى را كه به ما ارتباط دارد مى ‏شناسيم ولى صعودش را نه. اول روح پيغمبر صعود مى‏ كند و تلاقى ‏اى ميان او و حقايقى كه در جهان ديگر هست صورت مى ‏گيرد، كه ما آن كيفيت تلاقى را نمى‏ توانيم توضيح دهيم ولى همان طورى كه شما از طبيعت گاهى يك صورت حسى را مى ‏گيريد بعد در روحتان درجاتش بالا و بالا مى ‏رود حالت عقلانيت و كليت به خودش مى ‏گيرد، از آن طرف روح پيغمبر با يك استعداد خاصى حقايق را در عالم معقوليت و كليتش مى ‏گيرد ولى از آنجا نزول مى‏ كند مى‏ آيد پايين، از آنجا نزول مى ‏كند در مشاعر پيغمبر مى‏ آيد پايين، لباس محسوسيت به اصطلاح به خودش مى ‏پوشاند و معنى اين كه وحى نازل شد همين است؛ حقايقى كه با يك صورت معقول و مجرد، او در آنجا با آن تلاقى كرده، در مراتب وجود پيغمبر تنزل مى ‏كند تا به صورت يك امر حسى براى خود پيغمبر در مى ‏آيد، يا امر حسى مبصَر و يا امر حسى مسموع. همان چيزى را كه با يك نيروى خيلى باطنى به صورت يك واقعيت مجرد مى‏ ديد بعد چشمش هم همان واقعيت را به صورت يك امر محسوس مى ‏بيند. بعد واقعا جبرئيل را با چشم خودش مى ‏بيند، اما اين در حالى است كه جبرئيل از آنجا تنزل كرده آمده به اين جا»(2)

5. برای تبیین بیشتر این مطلب می توان گفت که پایین ترین مرحله ادراکی هر انسانی که انسان معانی مجرد را درآن به صوری محسوس یا مبصر مشاهده می کند، قوه تجردی خیال انسانی است، برخلاف نظر فلاسفه گذشته که این قوه را قوه ای مادی می پنداشتند، حکمت متعالیه به اثبات تجرد آن پرداخت و توانست از طریق اثبات تجرد قوه خیال انسانی، راه تبیین بسیاری از معارف دینی را هموار نماید. همان طوری که عالم مثال در سیر نزولی نظام هستی، برزخ بین عوالم تجردی عقول و عالم طبیعت می باشد. قوه خیال انسان نیز برزخ بین محسوسات و معقولات انسانی است. در عالم مثال منفصل نظام هستی، حقایق مجرده، صوری بدون ماده می باشند، یعنی موجود مجرد خیالی (مثالی) موجودی است عاری از ماده، حرکت و استعداد، اما در عین حال برخی از احکام و عوارض موجودات مادی، همانند؛ شکل، مقدار، رنگ و... را داراست. چنین موجوداتی هم در چینش نظام هستی وجود دارند و هم در نظام ادراکی نفس انسانی، این موجودات و صور ادراکی نه مانند عالم عقول نظام هستی و صور عقلیه نظام ادراکی انسان، مجرد محض هستند و نه همچون جسم و ماده، طبیعی صرف، بلکه برزخی بین این دو و مثالی از هر کدام می باشند. از جهتی مغایر با هر کدام و از جهتی مشابه با آن ها، از آن جهت که واجد برخی عوارض مادی اند همانند اجسام مادی و طبیعی می باشند، و از آن جهت که فاقد ماده و بالتبع فاقد حرکت و استعداد هستند همانند عالم عقول و صور عقلیه می باشند.

نکته درخور دقت این است که تطهیر قوه خیال، نقش بسیار بالایی را در انعکاس معانی مجرده داشته و به هر میزانی که این قوه تطهیر شده باشد، می تواند حقایق معنوی را به خوبی تنزل داده و مطابق همان معنای تجردی، صورتگری نماید، اما در صورتی که این قوه، به خوبی تطهیر نشده باشد، دریافت های انسان مخدوش بوده و نمی توان گفت، حقایق مجرده، مطابق با واقع درقوه خیال او منعکس گردیده اند.

آن چه در این میان باید به آن توجه داشته باشیم این است که، قوای ادراکی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و به خصوص قوه خیالیه آن حضرت، معصوم و درنهایت طهارت خود بوده و ازهرگونه ذهنیات و باورهای مختص به زمان و مکان خود مبرا بوده است.

6. بنابراین، بر اساس تحلیل فوق، ادراک حقیقت وحی، در ابتداء، به واسطه صعود نفس پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به عالی ترین مرحله تجردی نفس آن حضرت بوده و ادراک آن به صورت یک امر محسوس، مبصر یا مسموع، در مرحله ادراکی مثال متصل نفس (یعنی قوه خیالیه) جناب ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام می گیرد، که در تمام مراحل، به صورت یک معرفت حضوری برای آن حضرت تحقق می یابد، یک معرفت است با دو جلوه، حقیقت جلوه محسوس،(یعنی محسوس در مرحله ادراکی مثال متصل حضرت) عین حقیقت جلوه نامحسوس آن درعوالم مجرده تام، می باشد، همان طور که همین قرآن در میان ما، مرتبه نازلتر همان قرآن محسوس در مرحله ادراک مثالی آن حضرت می باشد.

در نتیجه، قرآن در تمام مراحل مختلف خود، یک حقیقت است با جلوه های متفاوت، و همان طور که باطن قرآن از خداوند بوده و کلام الهی است، ظاهر مادی قرآن یعنی همان الفاظ و عبارات آن نیز کلام الهی بوده و از جانب خدای متعال می باشد.

7. بنابراین حقیقت قرآن با تمام مراتبش از صدر تا ذیل ،تنزل علم الهی است، سخن منطبق بر عقل و نقل این است که قرآن یک حقیقت ذو مراتب بوده و در هر مرتبه ای که قرار داشته باشد، تنزل و تجلی علم الهی است. یعنی قرآن یک حقیقت بهم پیوسته است و هیچ مرتبه ای از مرتبه دیگر جدایی ندارد و چون تجلی علم الهی است در نتیجه همچون ذات الهی دارای علوّ و دنوّ خواهد بود. یعنی همان طور که مرتبه عالی آن، کلام الهی است، مرتبه دانی آن نیز کلام الهی است.

8. به بیان حکیم و مفسر قرآن، جناب علامه آیت الله جوادی آملی (دام ظله)، قرآن كريم درباره خدای سبحان دو گونه تعبير دارد؛ گاهی می ‏گويد: «ذلكم اللهُ ربُّكم»(3) و در اين بخش، از كلمه «ذلك» كه براي اشاره به دور به كار می ‏رود، استفاده نموده است و گاه می ‏گويد: «وَهُوَ مَعَكُم أينَما كُنتُم»(4) «وإذا سَئَلَكَ عبادي عَنّي فَإنّي قَريبٌ»(5) يعنی خدايی كه هميشه با همه انسان ها است، خدايی كه به انسان نزديك است بلكه از رگ گردن به او نزديكتر است: «ونحْن أقرَبُ إليه مِن حَبْلِ الوَريدِ»(6) همين دو نوع تعبير درباره قرآن كريم نيز آورده شده است. خداي سبحان درباره قرآن، گاه می‏ فرمايد: «ذلك الكتابُ لا رَيبَ فيه»(7) و گاه می ‏فرمايد: «إنَّ هذا القرآنَ يَهدي لِلَّتي هِي أقوَمُ»(8) گاهی اشاره دور آمده و گاهی اشاره نزديك.

سرّ اين دوگانگی تعبير آن است كه قرآن كريم كتابي نظير كتاب های عادی و معمولی نيست كه اول و آخرش در دسترس انسان ها باشد؛ بلكه قرآن كريم كتابی الهی و دارای مراتب است، مرتبه والا و مرحله اعلايش همان «امّ الكتاب» است كه در سوره «زخرف» بيان شده است: «وإنه في أُمِّ الكتابِ لدينا لعليٌ حَكيمٌ»(9) اين مرحله اعلی كه اصل قرآن و مادر و ريشه آن است، وجود و حقيقتی «لَدَي اللهِ» دارد و نزد ذات اقدس اله است.

مرحله عاليه قرآن، همان است كه در دست فرشتگان «كرام برره» است: «بأيْدي سفَرةٍ كرامٍ بررَةٍ»(10) و مرحله نازله‏ اش، «لدي الناس» و به لفظ عربی مبين ظهور كرده است: «حم والكتابِ المُبينِ انّا جَعَلناه قُرآناً عربياً لعلَّكَم تَعقِلون»(11) در آن جا كه می ‏فرمايد: «هذا القرآن»(12) سخن از هدايت است و پس از آن كه می ‏فرمايد: «ذلك الكتاب»(13) سخن از «غيب» است: «الذين يؤمنون بالغيب»(14) و اين نشانگر آن است كه قرآن، «غيب» و «كتاب مكنونی» دارد كه اصلِ مرتبه نازله قرآن است. وقتی كه انسان بر اوج قرآن می ‏نگرد و خود را حقير می‏ يابد، می ‏گويد: «ذلك الكتاب» و آن وقت كه الفاظ و ظواهرش را می‏ بيند كه قابل قرائت و تلاوت، و قابل فهم و استدلال و گفتن و شنيدن و نوشتن است، می‏ گويد: «هذا القرآن». در يك نگاه، توجّه به اوج قرآن است و در اين حال، تعبير مناسب، اشاره دور است و در نگاه ديگر، توجّه به مرحله نازله آن است و در اين هنگام، تعبير مناسب، اشاره نزديك است.

اگر ذات اقدس اله به فرمايش امام سجّاد(عليه ‏السلام) «الداني في عُلوّه والعالي في دُنوّه»(15) است، قرآن كريم نيز كه تجلّی اوست، همين ويژگی را دارد. اگر خداوند متعال، در عين حال كه عالی و بالاست، نزديك است و در عين حال كه نزديك است، بلند و متعالی است: «بَعُدَ فلا يُري وقَرب فشهد النجوي»(16) بعيد است و هم قريب، هم عالی است و هم دانی، تجلّی او يعنی قرآن نيز دارای «قرب»، «بعد»، «علوّ» و «دنوّ» است.

ایشان در بیان دیگری بعد ازبیان این مطلب که کل نظام هستی کلمات تکوینی خدای متعال است، می گویند: بنابراين، سخن و قول و كلام خداي سبحان، چه در دنيا و چه در آخرت، از نوع صوت و لفظ و اعتبار نيست؛ چنان كه از اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) نقل شده كه فرمودند: «يقول لمن أراد كوْنَه: كن، فيكون، لا بصوت يُقْرَع ولا بنداءٍ يُسْمَع وإنما كلامه سبحانه فعل منه أنْشَأه ومَثّلَهَ» قول خداوند، فعل اوست كه منزّه از صوت مقروع و كوبيده شده است و مبرّاي از ندايي است كه شنيده شود. كلام خدا افاضه هستي است، ولي در مرحله نازله ‏اش به صورت تورات ملفوظ يا قرآن فصيح عربي، تجلّي مي‏ كند و در اين مرحله نازله، لازمه‏ اش لفظ و اعتبار است، و عربي بودن و عبري بودن و غير آن مطرح مي ‏شود. قرآنِ عربي مبين، ذيل و نازله و رقيق شده كلام الهي است و صدر و اصل آن كه در مقام «لدن» بر وجود مبارك پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نازل مي ‏شود و ايشان تلقّي مي ‏كنند، منزّه از صوت و لفظ و اعتبار است، حقيقتي است علي و بلند و حكيم كه با «شهود» دريافت مي‏ شود.

غرض آن كه، حقيقت قرآن در تمام مراتب آن، كلام خداست و اين كلام كه به تمام مراحل خودْ مخلوق الهي است فعل خاص اوست كه خداوند آن را انشا و تمثيل فرموده و خصوص مرتبه نازله آن كه آن، هم مانند ديگر مراتب، كلام خدا و مخلوق اوست که عبارت از الفاظ ويژه و كلمات مخصوص خواهد بود.(17)

 

پی نوشت ها:
1. نک. طباطبایی، محمدحسین، بدایة الحکمة، مؤسسه نشر اسلامی، 1364ش، چاپ اول، ص 139.
2. مطهرى، مرتضی، مجموعه‏ آثار، نشر صدرا، 1375ش، چاپ اول، ج ‏4، ص 350.
3. انعام/ 102.
4. حديد/ 4.
5. بقره/ 186.
6. ق/ 16.
7. بقره/ 2.
8. اسراء/ 9.
9. زخرف/ 4.
10.  عبس/ 15 و 16.
11.  زخرف/ 3 ـ 1.
12. اسراء/ 9.
13. بقره/ 2.
14. بقره/ 3.
15. الامام زین العابدین(علیه السلام)، صحيفه سجاديه، دفتر انتشارات اسلامی، بیتا، دعای 47، ص 210.
16. ابن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، دار الکتب الاسلامیه، 1409ق، ج 1، ص 59.
17. برای مطالعه بیشتر، رک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی، انتشارات اسراء، بیتا، ج 1، بخش اول.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید

 

 

موضوع: