«قلب» در قرآن و عرفان

image: 
در مورد ویژگی های قلب در قرآن و در تعابیر عارفان توضیح بفرمایید

در مورد ویژگی های قلب در قرآن و در تعابیر عارفان توضیح بفرمایید

«قلب» در لغت با «تقلب» و «انقلاب» که به معني «تغيير» و «تحول» و زير و رو شدن است، هم خانواده می باشد. قلب به معناي گرداندن و گرديدن آن از حالتي به حالت ديگر است. مانند گرداندن لباس يا گرداندن انسان از طريقه‌ اش (1) و از واژه‌هايي كه در قرآن مكرر آمده قلب و مشتقات آن است.
علاوه بر آن عضو صنوبری مادی در بدن، معني ديگري براي قلب هست كه معني لطيف رباني و روحاني است كه تعابير گوناگوني از قبيل روح، نفس، عقل، و... از آن مي‌ شود.(2)
«قلب» در استعمال قرآنی، موجودی است که درک مي کند، مي انديشد، مرکز عواطف است، تصميم مي گيرد، دوستي و دشمني می کند و ... شايد بتوان ادعا کرد که منظور از قلب همان روح و نفس انسانی است که منشا همه صفات عالي و ويژگی های انسانی است. چنان که مي تواند منشا سقوط انسان و رذائل انسانی باشد و شايد بتوان اين حقيقت را ادعا کرد که هيچ بعدی از ابعاد نفس انسانی و صفتی از صفات و يا کاری از کارهای روح انسانی را نمی توان يافت که قابل استناد به قلب نباشد.
مفهوم «قلب»، در برخی آیات، در مورد قلب روحانی و معنوی، یعنی «روح و نفس» انسان استعمال شده است. قلب جایگاه ایمان، اطمینان و آرامش است و رحمت و سکینه خداوند نیز بر آن نازل می شود.
«هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ (3) او کسی است که آرامش را در دل های مومنان نازل کرد.»
«الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ(4) آن ها کسانی هستند که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا مطوئن و آرام است آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش می یابد.»

التهابات و اضطرابات وجود آدمی هم در قلب متجلی می شود.
مرحوم علامه طباطبايي دربارة قلب در قرآن كريم مي‌فرمايد: «قلب عضوی است معروف و لكن بيشتر در قرآن كريم در آن چيزی كه آدمي به وسيله آن درك می كند استعمال می شود. و به وسيله آن احكام عواطف باطنش را ظاهر و آشكارا ساخته مثلاً حب و بغض و خوف و رجاء و آرزو و اضطراب دروني و امثال آن را از خود بروز می دهد. پس قلب آن چيزی است كه حكم می كند و دوست دارد و دشمن مي‌دارد و می ترسد و اميدوار می شود و آرزو می كند و خوشحال و اندوهناك می گردد. وقتي معنای قلب اين بود پس در حقيقت قلب همان جان آدمی است كه با قوا و عواطف باطني كه مجهز است، به كارهای حياتي خود می پردازد»(5)
یاد خداوند در قلب انسان ها جای می گیرد و الهامات ربانی بر این مکان شریف وارد می شود.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ۖ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (6) ای کسانی که ایمان آورده اید دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که شما را حیات می بخشد و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حائل می شود و (همه شما در قیامت) نزد او گرد آوری می شوید.»

ویژگی قلب در تعابیر عارفان
دل یا همان قلب، در منظومه فکری بزرگان عرفان و سلوک معنوی جایگاه برجسته‌ای دارد و بسیاری از مباحث عرفانی بر مدار آن می‌چرخد.
نزد تمامی عرفا و حکما، دل سخت قابل اهمیت و مورد توجه است. دل معدن نور الهی و محل اشراق آن است، جایگاه خداوند فقط در دل است و بس، دل همه چیز انسان است، اگر دل نباشد انسان جماد است.
به همین دلیل، تمام آن حالات متفاوتی که روح انسان تجربه می کند، و انقباض و انبساطی که به این روح وارد می شود، در قلب اتفاق می افتد.
در واقع اگر به دل، قلب می گویند به سبب دگرگونی و منقلب شدن آن به حالت های گوناگون در تجلیات متفاوت و پی در پی الهی است.
البته با حفظ حالت مراقبت و پرهیز از تشتت و تفرقه، آدمی به جایی می رسد که جان او از تمامی تغییرات و تقلبات امان می یابد، و حالت ثبات و آرامشی که اهل عرفان به آن «مقام» می گویند در نفس وی به بار می نشیند.
عرفا و متصوفه «قلب» را نه تنها ابزار شناخت حصولی، بلکه وسيله ­ای برای درک حقايق و شهود ذات حق و محل تجلّی اسماء و صفات، می ­دانند.
ارزش انسان در پرداختن به دل و صاحب‌دل بودن اوست و صاحب‌دلی انسان در تحصیل انقطاع از اغیار و متوجه کردن قلب به سوی حضرت حق است.
ارباب قلوب می‌دانند که قلب با انقطاع در مقام سلوک مصداق واقعی «عرش رحمان» می‌ گردد.
عرفان در مقام تربیت انسان است و با توجه به اینکه حقیقت انسان، قلب اوست. بنابراین کمال و نقص وی همانا کمال و نقص قلب او می باشد.
قلب با تمام عظمت و بزرگی اش پدیده ای است که زنگار آن را آلوده می سازد و به صیقلی شدن نیاز دارد. در صورتی که این زنگارها بر دل بنشیند دیگر این قلب کار خود را به درستی انجام نمی دهد و الهامات روحانی را دریافت نمی کند. قلب انسان زنگار می گیرد که این زنگ حاصل رفتار و اعمال آنهاست و فضای جانشان را غبارآلود و کدر می سازد و دلشان را مسموم و بیمار می کند.
قلب در اصل یک حقیقت ملکوتی و یا برتر از آن است و بر اثر اغوائات شیطانی از موجودیت و مرتبت اصلی خود افتاده و محجوب به حجاب‌ ها گشته و آثار وجودی خود را از دست داده و اگر آدمیان بتوانند حجاب‌ ها را کنار بزنند، کمالات و موجودیت از دست‌ رفته و در حقیقت در زیر حجاب قرار گرفته خود را باز می‌ یابند و در منزلتی از منزلت‌ های خود که در آن از موجودات ملکوتی هستند قرار می‌ گیرند و شاهد ملکوت می‌ گردند.
پس صلاح و فساد مملکت بدن، منوط به صلاح و فساد تخت دل و پادشاه روح است. انسان باید که سعی و اجتهاد در عمارت دل نماید و دل را به حیات طیبه ایمان و علم و معرفت زنده گرداند.
وقتی قلب از راه ضلالت برگشت و توبه نمود و به سوی مقصد اصلی خویش روی آورد و در وادی طلب قدم گذاشت و روی از اغیار برگردانید و مظهر انوار الهی گردید، انوار الهی از آن جا بر قوای ادراکی و مشاعر و حواس انسان ـ که تحت حاکمیت قلب هستند ـ می‌تابد، و هر چه انوار الهی در دل سالک تجلی بیشتر و کامل‌تر بکند، سالک الی الله از ادراک و مشاعر و حواس برتری برخوردار می‌ گردد.
بدین‌ ترتیب است که با ظهور انوار ربوبی در قلب و مشاعر باطنی و ظاهری سالک مؤمن، ابواب مکاشفات و مشاهدات در مراتب مختلف به روی انسان باز می‌ شود.(7)

پی نوشت ها:
1. راغب اصفهاني، محمد، مفردات الفاظ القرآن، دمشق، دارالعلم، 1416 ق، ص 681.
2. الطريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، المكتبة المرتضويه، 1362 ش، ج 2، ص 147.
3. فتح/4
4. رعد/28
5. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ترجمة سيد محمد باقر موسوي همداني، تهران، انتشارات محمدي، 1363، ج 17، ص 74 و ج 4، ص 7
6. انفال/24
7. اقتباس از عارفانه، انصاری، محمد علی، مشهد، انتشارات بیان هدایت نور، صص 65-67.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید

 

 

موضوع: