تفسیر ایه 78 سوره هود

image: 
تفسیر ایه 78 سوره هود

عرض می شود؛ ابتدا متن و ترجمه آیات کریمه: وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتي‏ هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ في‏ ضَيْفي‏ أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشيدٌ قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا في‏ بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُريدُ (هود/78و79) و قومش شتابان به سويش آمدند [تا به خيال خود به مهمانانش دست‏ درازى كنند، آن قومى‏] كه پيش از آن كارهاى زشت و ناپسند مرتكب مى ‏شدند، گفت: اى قوم من! اينان دختران من هستند، اينان [از نظر ازدواج‏] براى شما پاكيزه‏ ترند، از خدا پروا كنيد و مرا در ميان مهمانانم رسوا نكنيد آيا از ميان شما مردى راه يافته نيست؟ گفتند: مسلماً دانسته ‏اى كه ما را به دخترانت هيچ حاجت و نيازى نيست و خوب مى ‏دانى كه ما چه مى ‏خواهيم!! پرسش یکم: 1- در این آیه، لوط نبی (ع) برای رهایی مهمانانش از تعرض قوم نادانش، دخترانش را پیشنهاد می دهد. این پیشنهاد به چه منظور بوده؟ آیا پیشنهاد ازدواج بوده یا (العیاذ بالله) پیشنهاد زنا یا لواط بوده است؟
قطعا این پیشنهاد، پیشنهاد ازدواج بوده و نه زنا یا لواط؛ خلاصه دلایل این مطلب: 1- دلیلی مستند به متن آیه مورد بحث: متن آیه در اینکه این منظور لوط (ع) ازدواج بوده و نه زنا (العیاذ بالله) ، دلالت واضح و روشن دارد: قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتي‏ هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّه‏ (هود/78) گفت: «اى قوم من! اينها دختران منند براى شما پاكيزه ‏ترند! (با آنها ازدواج كنيد و از زشتكارى چشم بپوشيد!) از خدا بترسيد توضیح مطلب: الف) کلمه أطهر که در کلام لوط (ع) آمده قرینه روشن و واضحی بر پیشنهاد ازدواج است زیرا ازدواج چون فرمان الهی است، طهارت و پاکی دارد ولی در زنا و لواط هیچ گونه طهارت و پاکی وجود ندارد. ب) دعوت به تقوای الهی که در کلام لوط (ع) آمده، تنها با امر الهی ازدواج سازگار است و با منکری چون زنا هیچگونه سازگاری ندارد. 2- دلیلی دیگر مستند به (جمه آیه مورد بحث با آیات دیگر): آیه 73 سوره مبارکه انبیا به روشنی هر چه تمام تر می فرماید: ما لوط (ع) را امام هدایت در میان مردم قرار دادیم و به او وحی نمودیم که به خیر و خوبی دعوت کند: وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتي‏ بارَكْنا فيها لِلْعالَمينَ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ (انبيا/71و 73) و او و لوط را به سرزمين (شام)- كه آن را براى همه جهانيان پربركت ساختيم- نجات داديم! و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما، (مردم را) هدايت مى‏ كردند و انجام كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم و تنها ما را عبادت مى ‏كردند از جمله دعوتهای او، پیشنهادیست که در کریمه سوره هود (که مورد بحث ماست) آمده: قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتي‏ هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّه‏ (هود/78) گفت: «اى قوم من! اينها دختران منند براى شما پاكيزه ‏ترند! (با آنها ازدواج كنيد و از زشتكارى چشم بپوشيد!) از خدا بترسيد که به شهادت آیه قبلی، دعوتش جز به خیر و نیکی و فرمان الهی نبوده بنابراین قطعا پیشنهاد لوط (ع) راه طاهر و پاک ازدواج بوده و نه زنا یا لواط ! 3- دلیلی مستند به آیات دیگر: زنا در همه شرایع و ادیان الهی حرام بوده و هیچ پیامبری در هیچ حالتی به عملی که حرام و مورد نهی ذات اقدس اله است، دعوت نمی کند: قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي‏ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (انعام/151) بگو: «بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم: اينكه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد! و به پدر و مادر نيكى كنيد! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نكشيد! ما شما و آنها را روزى مى ‏دهيم و نزديك كارهاى زشت نرويد، چه آشكار باشد و چه پنهان! و انسانى را كه خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانيد! مگر بحق (و از روى استحقاق) اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش كرده، شايد درك كنيد كلمه "فواحش" جمع "فاحشة" است كه به معناى كار بسيار زشت و شنيع است، و خداى تعالى در كلام خود، زنا و لواط و نسبت زنا به مردان و زنان پاكدامن را از مصاديق "فاحشه" شمرده است(نساء/15 و 19 و ...). (ترجمه الميزان، ج‏7، ص: 517) علامه طباطبایی در المیزان (ج7/ص372) در توضیح این آیه شریفه می فرمایند: «اين آيات محرّماتى را بيان مى ‏كند كه اختصاص به شريعت معينى از شرايع الهى ندارد» و در ادامه آیه 13 شوری را شاهد بر این معنا ذکر می کنند: شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى‏ وَ عيسى‏ أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيه‏ (شوری/13) آيينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم اين بود كه: دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد! ایشان در ادامه می فرمایند: «خدای سبحان صريحا فرموده: سفارشهايى كه به اين امت شده همان سفارشهايى است كه به انبياى سلف شده است و لطيف ‏ترين تعبيرى كه اشاره به اين معنا مى‏ كند اين است كه هم در آيه فوق (شوری/13) شرايع انبيا (ع) را "توصيه" و سفارش خوانده و هم در سه آيه مورد بحث (انعام/151و152و153) كه اصول محرّمات اين شريعت را مى ‏شمارد، سه مرتبه تكرار كرده است كه آنچه گفته شد سفارشهايى است كه خداوند به شما كرده است، و اين خود شاهد روشنى است بر اينكه محرمات مذكور اختصاص به اين شريعت نداشته است.» 4- دلیل مستقله عقلی: پلیدی زنا و لواط از مستقلات عقلیه است و عقل سلیم _ خود به تنهایی _ قبیح بودن این کارها (مخصوصا زنا) را درک می کند و در لسان شرع هم، حرمت آنها بیان شده است. (تفسير نمونه، ج‏6، ص: 32) پرسش دوم: جناب لوط (ع) چند دختر داشته؟ و چطور می توانسته به آن همه آدم پیشنهاد ازدواج دخترانش را بدهد؟ پاسخ: اینکه جناب لوط چه تعداد دختر داشته، هيچ دليلى‏ در دست نيست؛ نه در كلام خداى تعالى و نه در تاريخى كه مورد اعتماد باشد؛ بله، در تورات موجود آمده كه لوط تنها دو دختر داشته ولى گفته تورات مورد اعتماد نيست. (ترجمه الميزان، ج‏10، ص: 508) لوط نبی قاعدتا چند دختر بیشتر نداشته و از آن قوم، تنها به تعداد دخترانش می توانستند، ازدواج نمایند؛ در حقیقت لوط نبی براى جلوگيرى از منكر، ابتدا راه معروف را به قومش نشان می دهد و آن ازدواج مشروع است (هؤُلاءِ بَناتي‏ هُنَّ أَطْهَرُ لَكُم) ؛ بله، در برابر افرادی که از شهوت همانند کوره آتشند، معنا ندارد که گفته شود: خودت را کنترل کن و شهوتت را خاموش گردان! بلکه باید راه صحیح ارضای مشروع را هم به او نشان داد و سپس او را از منکر بازداشت و این واقعیتی غیر قابل انکار است. لوط هم ابتدا راه صحیح ارضای شهوت را به قوم نادانش نشان می دهد و آن «ازدواج مشروع» است و در این دعوت، پیشقدم شده و حاضر است برای جلوگیری از گناه، ازدواجی ساده و آسان را برگزار نماید و دخترانش را به عقد افرادی که حاضرند برای رعایت فرمان الهی از گناه بگذرند، در آورد و اصلا یکی از مهمترین آثار مشروعیت ازدواج هم، جلوگیری از انحراف جنسی است. اساس امر به معروف و نهی از منکر هم بر این اصل استوار است که ابتدا راه های صحیح، مشروع و معروف را به جامعه نشان دهیم و سپس از کارهای منکر و نامشروع نهی نموده و جلوگیری کنیم؛ خدای سبحان در سوره مومنون، ضمن برشمردن صفات مومنان، ازدواج را به عنوان راهی مشروع و مورد رضای الهی برای دفع قوای شهوانی یاد نموده، و سپس از انحراف از این مسیر مشروع نهی می کند؛ یعنی راه سالم و معروف را نشان می دهد و سپس غیر آن راه را منکر نامیده و از آن نهی می کند: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (1)... وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (5) إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ (6) فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ (7) مؤمنان رستگار شدند... و آنها كه دامان خود را (از آلوده ‏شدن به بى ‏عفتى) حفظ مى ‏كنند تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند، كه در بهره‏ گيرى از آنان ملامت نمى ‏شوند و كسانى كه غير از اين طريق را طلب كنند، تجاوزگرند به بیان ساده تر: لوط (ع) می بینه یه عده آدم نادون از خدا بیخبر آمده اند در ِ خانه اش و قصد سوئی به مهمانانش دارند! لوط (ع) که پیامبر بزرگ خداست و بارها و بارها به نهی از منکر مردم پرداخته و آنها را از گناهان نهی نموده، اینجا نمی آید راه گناه را به آنها نشان دهد و با گناه بزرگ (زنا)، جلوی گناه دیگر (لواط) را بگیرد! او خطاب به مردمی که بر اثر گناهان بزرگ، گویی رنگ فطرتشان زنگ برداشته و انسانیتشان مسخ شده، می گوید: اینکه مردان شما به مردانتان اکتفا می کنند و زنانتان به زنان شما (اعراف/81 ، نمل/55 و ...) ، این کار بی سابقه (اعراف/80) ، بر خلاف ناموس آفرینش است و سر از سنگباران الهی در می آورد! (اعراف/84) ؛ راهی که خدای سبحان برای ارضای صحیح قوای شهوانی قرار داده ازدواج است (اعراف/81 ، نمل/55 و ...) و بقیه راه نماها، بیراهه است! و در چنین فضایی که هیچ قوت وقدرتی در دفع آنها و جلوگیری از گناه ندارد (هود/80) ، حاضر می شود دخترانش را به صورت مشروع به عقد آنان در آورد (یعنی مثلا اگر سه دختر داشته، حاضر شده آنها را به عقد سه نفر در آورد) و خود در راه سامان بخشی و تبلیغ عملی امر حلال ازدواج، پیشقدم می شود! بله، لوط (ع) هم می دانست که آن قوم نادان به دخترانش رغبتی ندارند و پیشنهادش را نمی پذیرند (هود/79) اما می خواهد حجت را بر آنان تمام کند (نساء/165) ؛ جزای چشم های بسته و دل های کور و فطرت های زنگ زده، سنگهایی است که نشانی از دوزخ عضب الهی را به همراه دارد: فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ (هود/74) در نتيجه آن شهر را زير و رو كرديم و بر آنان سنگ‏هايى از جنس سنگِ گل بارانديم پرسش سوم: موقعیت لوط (ع) و هجوم قوم نادان به در خانه او (که داستانش در آیات سوره هود آمده)، نشان می دهد که شرایط لوط بحرانی بوده و اینجا دیگر جای امر به معروف و نهی از منکر و پیشنهاد ازدواج نبوده، پس چرا لوط پیشنهاد ازدواج دخترانش را مطرح کرد؟ پاسخ: امر به معروف و نهی از منکر، مختص شرایط غیر بحرانی نیست؛ در شرایط بحرانی هم باید امر به معروف و نهی از منکر نمود؛ تنها تفاوت این دو، در شیوه اجراست! اتفاقا در جریان مورد بحث هم، لوط نبی (ع) ابتدا به ساکن به نصیحت یا نهی از منکر قومش نمی پردازد زیرا می داند که نصیحت آنان در آن شرایط کاملا بی تاثیر است بلکه از همان ابتدا پیشنهاد ازدواج دخترانش را مطرح می کند : وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتي‏ هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ في‏ ضَيْفي‏ أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُل‏ رَشيدٌ (هود/78) قوم او (بقصد مزاحمت ميهمانان) بسرعت به سراغ او آمدند- و قبلًا كارهاى بد انجام مى ‏دادند- گفت: «اى قوم من! اينها دختران منند براى شما پاكيزه‏ ترند! (با آنها ازدواج كنيد و از زشتكارى چشم بپوشيد!) از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد! آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟!» علامه طباطبایی در الميزان (ج‏10/ص338) با بیان این نکته که عبارت «وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ» به صورت جمله معترضه بین دو قسمت قرمز رنگ متن آمده، می افزاید: این جمله از یک طرف، بیان دلیل وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ است یعنی قوم به دلیل همان عادت پستی که داشتند، به سمت خانه لوط (ع) هجوم اوردند و از طرفی علت قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتي‏ هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ است؛ یعنی اگر کسی بپرسد چرا لوط (ع) ابتدا آنان را نهی از منکر نکرد و مستقیما سخن از پیشنهاد ازدواج می دهد، عبارت وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ علت آن را روشن می کند زیرا او می دانست که عادت راسخ آن قوم نادان به آن عمل پست، موجب شده بود که گوششان به هیچ وجه سخن حق را نشنود و هیچ نهی از منکری را نپذیرد لذا لوط (ع) در اولین جمله اش، شروع به نهی از منکر و نصیحت نکرد بلکه از پیشنهاد ازدواج سخن گفت. تنها راه عملی حلال، ازدواج بود تا حجت بر این قوم نادان تمام شود و فردای قیامت نگویند: خدایا! ما کوره های آتش شهوت بودیم اما تو در دنیا هیچ راه حلالی به ما اعلام نکردی! بله، خدای سبحان حجت های خود را با زبان پیامبرانش، بر مردمان تمام می کند: رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزيزاً حَكيماً (نساء/165) پيامبرانى كه بشارت ‏دهنده و بيم‏ دهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حكيم است پرسش چهارم: در آیات 78 و 79 هود، لوط نبی (ع) به مردان هم جنس باز ازدواج دخترانش را پیشنهاد می دهد! آیا این آیه مجوزی نمی شود که در جامعه دینی، مؤمنان می توانند دختران خود را به ازدواج مردان همجنس باز در آورند؟! آیا این آیه هم جنس باز را به رسمیت می شناسد؟! پاسخ: همجنس باز از نظر تعالیم دینی به شدت مورد طرد و لعن واقع شده و حد او با شرایطش اعدام است؛ به عنوان نمونه: امام صادق عليه السلام فرمود: اگر بنا باشد كسى را دو بار سنگسار كنند، آن شخص، اهل لواط است. (بحارالانوار،ج76/ص67) از سوی دیگر، در حکومت اسلامی، فرد همجنس باز شناخته شده در میان مردم، وجود خارجی ندارد زیرا در صورت شناخته شدن و اثبات جرم، حد بر او جاری می شود و اعدام می گردد؛ قیاس قوم لوط به جامعه ای که حکومت دینی در آن برقرار است، قیاسی مع الفارق است و هیچ شباهت و ارتباطی بین این دو وجود ندارد؛ لوط در جامعه ای زندگی می کرد که قوم کافر حاکم مطلق بوده و اهل ایمان هیچ قوت و قدرتی نداشتند و لوط تنها می توانست از باب موعظه راه مشروع یعنی ازدواج را به قوم نادانش نشان دهد و از گناه جلوگیری کند اما در حکومت دینی همجنس باز را به سزای عمل ننگینش می رسانند؛ لذاست که در ادامه آیات مورد بحث، لوط نبی اینچنین از ناتوانی غلبه بر کفار ناله می کند: قالَ لَوْ أَنَّ لي‏ بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوي إِلى‏ رُكْنٍ شَديدٍ (هود/80) گفت: « (افسوس!) اى كاش در برابر شما قدرتى داشتم يا تكيه ‏گاه و پشتيبان محكمى در اختيار من بود! (آن گاه مى ‏دانستم با شما زشت‏ سيرتان ددمنش چه كنم!)» پرسش پنجم: آیا لوط (ع) می دانست که قوم نادانش به پیشنهادش توجهی نمی کنند؟ پاسخ: بله، هم لوط (ع) و هم آن قوم نادان، می دانستند که آنان تنها از راه باطل (همجنس بازی) سیراب خواهند شد و به راه پاک (ازدواج) اندک تمایلی هم ندارند و این مطلب از پاسخ قوم نادانش روشن می شود: قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا في‏ بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُريدُ (هود/79) گفتند: «تو كه مى ‏دانى ما تمايلى به دختران تو نداريم و خوب مى ‏دانى ما چه مى ‏خواهيم!» اما لوط باید حجت را بر آنان تمام نماید و راه عملی حلال یعنی ازدواج را به آنها معرفی نماید تا حجت بر این قوم نادان تمام شود و فردای قیامت نگویند: خدایا! ما کوره های آتش شهوت بودیم اما تو در دنیا هیچ راه حلالی به ما اعلام نکردی! بله، خدای سبحان حجت های خود را با زبان پیامبرانش، بر مردمان تمام می کند: رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزيزاً حَكيماً (نساء/165) پيامبرانى كه بشارت ‏دهنده و بيم‏ دهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حكيم است پرسش ششم: در سوره حجر (آیات 61 تا 74) داستان لوط (ع) و قومش آمده و در سوره هود (آیات 77 تا 82) هم همین داستان آمده. در جملاتی از این دو داستان تفاوت روایت دیده می شود مثلا در سوره هود، «اتقوا الله» و «پیشنهاد ازدواج دختران»، قبل از دفاع از مهمانان آمده و در سوره حجر بعد از دفاع از مهمانان آمده؛ آیا این دلیل بر تناقض است؟ پاسخ: خیر، تناقضی وجود ندارد زیرا: الف) شرایط تناقض در این دو داستان فراهم نیست؛ علمای منطق در بحث تناقض قضایا می فرمایند: برای اینکه دو قضیه (یعنی دو جمله و دو گفتار) با هم متناقض باشند، آن دو قضیه باید در هشت مورد متحد و مانند هم باشند و در سه مورد هم با یکدیگر اختلاف داشته باشند و اگر چنین نباشد، تناقضی بین آن دو قضیه وجود ندارد. در این دو داستان، آن شرایط موجود نیست لذا تناقضی هم وجود ندارد. ب) روایت سوره هود بر طبق رخداد طبیعی داستان است اما در سوره حجر، چنین ترتیبی لحاظ نشده، حالا نکته اش چیست، بحثی دیگر است اما قراین متعددی این ادعا را ثابت می کند که در پرسش بعدی عرض می شود. *(درباره مفهوم تناقض و نیز شرایط تناقض قضایا، در این پست (45) توضیح نسبتا مبسوطی عرض کرده ام و تکرار نمی کنم. لطفا مراجعه و مطالعه فرمایید.) پرسش هفتم: چه دلیل وجود دارد که روایت سوره هود (آیات 77 تا 82) بر طبق رخداد طبیعی داستان بیان شده اما در سوره حجر (آیات 61 تا 74)، چنین ترتیبی لحاظ نشده و داستان مطابق رخداد خارجی زوایت نشده؟ پاسخ: مقدمه: قرآن کریم در سوره هود، آیه 70 می فرماید: وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ (69) فَلَمَّا رَأى‏ أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمِ لُوطٍ (70) فرستادگان ما [فرشتگان‏] براى ابراهيم بشارت آوردند گفتند: «سلام!» (او نيز) گفت: «سلام!» و طولى نكشيد كه گوساله بريانى (براى آنها) آورد.(69) (اما) هنگامى كه ديد دست آنها به آن نمى‏ رسد (و از آن نمى ‏خورند، كار) آنها را زشت شمرد و در دل احساس ترس نمود. به او گفتند: «نترس! ما به سوى قوم لوط فرستاده شده ‏ايم!»(70) فرشتگان قبل از اینکه به سراغ لوط (ع) بروند، ابتدا نزد ابراهیم آمده بودند اما ابراهیم (ع) هم در ابتدا فرشتگان را نشناخت لذا برایشان غذایی آماده کرد اما سر سفره می بیند که آنها دست به غذا دراز نمی کنند و چیزی نمی خورند، زیرا فرشته نمی تواند غذای مادی بخورد! اینجاست که نگران می شود و فرشتگان هم که متوجه این مطلب می شوند خود را معرفی می کنند که رسول الهی و فرشته عذاب قوم لوط (ع) هستند. همین فرشتگان وقتی به لوط (ع) می رسند، لوط (ع) هم آنان را در ابتدا نمی شناسد لذا از اینکه کسانی به هیأت مردانی غریبه وارد منطقه اش شده اند، با توجه به اعمال شنیع قومش، از حضور آنان نگران می شود: وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سي‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصيبٌ (هود/77) و هنگامى كه رسولان ما [فرشتگان عذاب‏] به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد و قلبش پريشان گشت و گفت: «امروز روز سختى است!» (زيرا آنها را نشناخت و ترسيد قوم تبهكار مزاحم آنها شوند.) ------------------------- شاهد مدعا: این بخشی از ماجرا بود که در سوره هود آمده؛ حالا قرینه اینکه ترتیب طبیعی در سوره هود بیان شده و نه در سوره حجر، چیست؟ در سوره حجر در آیات 63 و 64 و 65، بعد از اینکه لوط از آمدن فرشتگان نگران می شود، آنان تمام جریان را برایش نقل می کنند (اینکه ما که هستیم و برای چه آمده ایم و اینکه قرار است عذاب بیاید و اینکه شما چگونه از شهر خارج شوید) و سپس در ادامه جریان هجوم قوم لوط و سخنان آنان آمده است. اما در سوره هود بعد از نقل تمام داستان و هجوم قوم لوط و ... در آیه 81 می فرماید: فرشتگان خود را معرفی کردند (اینکه ما فرشته ایم و اینها دستشان به ما نمی رسد و قرار است عذاب بیاید و ...). منطق جریان و به قول شما دوست گرامی، سیاق و ساختار داستان، اقتضا می کند که لوط (ع) تا بعد از جریان هجوم قومش، نداند که آن افراد ِ مهمان، فرشته اند؛ زیرا اگر می دانست آنها فرشته اند، در آن صورت دیگر جای نگرانی نداشت زیرا آن پیامبر بزرگ، بهتر از من و شما می دانست که هیچگاه دست کسی برای تجاوز، به فرشته نمی رسد! زیرا فرشته جنبه مادی ندارد و نه غذا می خورد و نه کسی می تواند به او دست یابد و ... بله، در آن حال، به اذن الهی به هیأت و صورت انسان تمثل پیدا کرده بودند؛ مانند تمثل جبرئیل امین برای حضرت مریم (س) که به هیأت یک مرد بر او ظاهر شد که جریانش در سوره مریم آمده و مریم (س) هم ابتدا او نشناخت و نگران شد اما با معرفی جبرئیل امین، او را شناخت و آرام شد: فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا (مریم/17تا19) و آن گاه كه از همه خويشانش به كنج تنهايى محتجب و پنهان گرديد ما روح خود را (روح القدس كه فرشته اعظم است) بر او فرستاديم و او در صورت بشرى زيبا و راست اندام بر او ظاهر شد. مريم گفت: من از تو پناه به خداى رحمان مى‏ برم اگر مرد پرهيزكارى هستى. گفت: من فرستاده خداى توام، آمده ‏ام تا تو را پسرى بخشم بسيار پاكيزه و پاك سيرت. این منطق طبیعی روایت داستان هماهنگ با داستانی است که در سوره هود (ع) آمده است پس روایت سوره هود، بر طبق حادثه و رخداد طبیعی ماجرا است یعنی اینکه ماجرا در بیرون دقیقا به چه ترتیبی رخ داده است اما روایتی که در سوره حجر وجود دارد، روایت بر طبق طبیعت حادثه و ترتیب بیرونی ماجرا نیست و این ترتیب بیرونی حادثه، در روایت داستان وجود ندارد؛ که بر اساس نکات دیگری بوده که بیان و توضیح آن، ما را از محل بحث خارج می کند. این یک مطلب ساده و روشن است که می توان یک رخداد را به هزار شکل مختلف در قالب یک داستان نقل کرد و در عین حال که همه این روایتهای مختلف می تواند صحیح باشد، اما با یکدیگر هم متفاوت باشند! به خاطر اینکه: در یک داستان، ترتیب طبیعی رخداد لحاظ شده و در داستان دیگر این ترتیب لحاظ نشده! در یک داستان، به نکته ای از حادثه بیشتر پرداخته شده که در داستان دیگر بدان اهمیتی داده نشده! در یک داستان، بخاطر موضوع و شاهد مثال بحث، تنها یک قسمت ماجرا نقل شده که در داستان دیگر چنین موضوع و بحثی در میان نبوده لذا آن قسمت نقل نشده و ... ؛ تمام اینگونه روایتهای داستان می تواند بین نقل های داستان تفاوت ایجاد نماید اما در عین حال همه نقل ها هم درست باشد.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید