اگر ایمان تسلیم محض است پس تعقل چرا؟

image: 

اگر حقیقت ایمان ،تسلیم محض و بی چون و چرا از فرامین الهی است پس در این صورت تکلیف تعقل در محتوای دین و چون و چراهای عقل در احکام و عقاید دین چه می شود آیا این چون و چراهای عقلی باعث نفی تسلیم محض در برابر عقل نمی شود ؟
پرسش شما از دو سؤال تشکیل شده است: سؤال اول: تکلیف تعقل در محتوای دین و چون و چراهای عقل در احکام و عقاید دین چه می شود ؟ شما تعقل در محتوای احکام دین را قطعی فرض کردید، چرا؟ به چه دلیل (عقلی یا شرعی) چنین حقی را به عقل می دهید تا در محتوای احکام دین تعقل کند؟ آیا عقل چنین ابزاری را دارد؟ اگر همه عقلای عالم جمع شوند می توانند بفهمند که: چرا ماه رمضان 30 روز است؟ چرا زکات گندم آبی یک بیستم است؟ چرا عده طلاق دائم 90 روز و موقت 45 روز است؟ مگر ازدواج با ازدواج فرق می کند؟ چرا 17 رکعت نماز بخوانیم؟ چرا هفت دور طواف نمائیم؟ و .... مثالهی فراوان دیگر. البته در پذیرش هر نوع دستوری، چه شرعی و آسمانی و چه دستورات بشری و زمینی، محدوده اطاعت در بسیاری از موارد فراتر از عقل است، مثلا: هنگام رجوع به پزشک، عقل لازم نمی بیند ابتدا بفهمد چرا فلان دارو شش ساعته و دیگری هشت ساعته است تا آن را مصرف نماید، بلکه با اعتمادی که به تخصص و تعهد پزشک دارد مطمئن است خیری در عمل به دستورات او نهفته است، دلیل آن هیچ چیزی نیست جز آنکه آگاهی پزشک را فراتر از دانش خود دانسته است. تبعیت از نظر پزشک و مهندس و مکانیک و غیره همه در همین مقوله است. برخورد عقل با آموزه های دینی نیز چنین است، او ضرورت مراجعه به دستورات دینی را درک کرده، دین را فراتر از خود دانسته، و بدان اعتماد دارد. اما تعقل در محتوای عقائد دینی: اگر در قرآن به موارد کاربرد واژه هائی مثل عقل، شعور، تدبر و مواردی از این قبیل دقت کنیم بهتر به پاسخ سؤال شما خواهیم رسید. قرآن کریم ضمن اینکه تقلید از آباء و اجداد را به شدت تقبیح کرده، زیر بنای تمام تعالیم اعتقادی خود را بر عقل استوار ساخته و آن را ملاک و میزان تفاوت انسان و حیوان تشریح نموده است. لذا گستره حجیت عقل شامل تمام اصول اولیه اعتقادی شده و به وسیله عقل ثابت می شود، مثلا وقتی برای عقل ثابت شد خداوند صانع جهان بوده و او اوصافی مانند عدالت، حکمت، قدرت و حیات دارد، می فهمد که آفرینش انسان کار لغوی نیست و حتما باید حکیمانه باشد، لذا به دنبال فهمیدن راز خلقت به مسئله مثل نبوت می رسد، آن را تحلیل کرده و رابطه نبوت را با خالق افرینش می فهمد، آنگاه سر تسلیم دربرابر تعالیم او فرود آورده و در جزئیات دین خود را با آن یکسان ندانسته و توقع درک همه آنها را نخواهد داشت. به عبارتی دیگر، عقل زیر بنای دین را ثابت کرده و به دنبال آن تسلیم آموزه های دینی می شود، چه راز و حکمت تک تک آنها را بداند چه نداند، به تعبیر یکی از اساتید، دین بر دوش عقل سوار است، افق دید دین فراتر از عقل است اما بدون عقل امکان برپائی ندارد. البته ناگفته نماند جزئیات مسائل اعتقادی مثل شرائط امام و پیامبر، اوصاف قبر و قیامت و غیره توسط وحی مشخص می شود، همچنین جزئیات مسائل تشریعی مثل کیفیت نماز و روزه و حج و غیره. نتیجه اینکه گستره عقل شامل اصول اولیه اعتقادی و احکام شرعی می باشد. در واقع عقل قادر است مصالح اصول اولیه مسائل اعتقادی و شرعی را بفهمد، مثلا اصل توحید و نبوت و نماز و حج و روزه را اما جزئیات آن قابل فهم (چون ابزارش را ندارد) نخواهد بود. اما سؤال دوم حضرتعالی: آیا این چون و چراهای عقلی باعث نفی تسلیم محض در برابر عقل نمی شود ؟ بعد از پاسخ سؤال اول، پاسخ این سؤال نیز روشن می شود، زیرا عقل ریشه تمام سعادتها را تن دادن به دانش و حکمت برتر دانسته و عمل بدانها را ضامن سعادت بشر دانسته و تعبد شدید به خرج می دهد تا رضایت مولا را کسب کند. عاقل ترین مردم انبیاء و ائمه و پیروان راستین آنها می باشند، مثلا: ذبح اسماعیل را ملاحظه کنید، اگر دستور خدا نبود، آیا عملی احمقانه تر (بلکه ظالمانه تر و بی عاطفه ترین دستور تاریخ بشری!!) از ذبح نوجوانی 13 ساله وجود داشت؟ قطعا خیر! اما حضرت ابراهیم وقتی یقین کرد خدا بدان راضی است، عقل ایشان نیز سعادت را در عمل به همین دستور (به ظاهر غیر عقلائی) دانسته و دستور به عمل آن را صادر کرده است، و وقتی ایشان تسلیم امر پروردگار شد به مقامی (امامت) نائل آمد که مقتدای دیگران شود. امام حسین و به آغوش رفتن حوادث خونبار کربلا مثال دیگری است، وقتی برخی دوستان (!!) ایشان نتوانستند امام را از رفتن به کربلا منصرف سازند گفتند: آقا شما را می کشند، حضرت جواب داد: خدا دوست دارد من را کشته ببیند، گفتند: پس چرا اهل و عیال را همراه می برید امام جواب دادند: خدا دوست دارد آنها را اسیر ببیند. دقت کنید به تسلیم بودن این دو بزرگوار، یکی نبی یکی وصیّ، هر دو عاقل هر دو تسلیم، کافی است آنها بدانند رضایت خدا در چیست؟ آنها خداوند را سرچشمه علم و حکمت و مصلحت دانسته و به خوبی دریافتند که خداوند برای بشر چیزی جز سعادت نمی خواهد، پس عقل آنها همراه دستورات گشته و کاری کردند کارستان که تا سالیان سال مردم بدور مکانهائی که یادبود آنهاست بگردند و خسته نشوند، در واقع مردم با این کار (سفر به کربلا و مکه) مهر تأیید عاقلانه بر عملکردشان زده و خود را در مسیر آنها می دانند، یا حداقل از خدا می خواهند که در مسیر آنها قرار گیرند. خداوندا ما را تسلیم اوامرت و در مسیر بندگی خودت قرار بده، اللهم آمین. پرسش: اینگونه که من از صحبتهای شما برداشت کردم پس از اینکه عقل ،عقاید و اصول دین را شناخت و به وجو قادر مطلقی با تمامی اسماء و صفات کمالی اش معتقد شد پس از آن دیگر تعقل،چون و چرا و تردید در دستورات و اوامر خداوند جایز نیست چرا که منافی با تسلیم محض است همچنانکه حضرت ابراهیم و امام حسین (ع) پس از دانستن حکم و امر خداوند دیگر به توجیهات ظاهرأ عاقلانه بعضیها یا چون و چرا کردن و فلسفه خواستن در مورد حکم و امر خداوند نپرداختند چرا که آنها تسلیم درگاه حق بودند پاسخگو : یا به عبارتی دیگر: عقل بی جهت تسلیم محض نشده است، سعادت را در بندگی خدا دیدن به معنای پذیرش عقل و علم و حکمت برتر دانستن است. خوب است نکته ای به این بحث اضافه شود، و آن اینکه هرکه بندگی بیشتری کند با حقائق بیشتری از عالم آشنا شده و بیشتر به مصالح احکام شرعی پی می برد، یعنی ثمره تقوا، پیدا کردن راه رشد است، راه رشدی که شخص بیشتر از گذشته به اهمیت آن پی می برد. علت نام گذاری سرزمین منا (منا جمع منیه به معنای آرزوست) در روایات ما چنین آمده: خداوند به حضرت ابراهیم می فرماید: خودت را بیشتر دوست داری یا پیامبر آخر الزمان را؟ عرض کرد: پیامبر آخر الزمان را! فرمود: فرزند خودت را بیشتر دوست داری یا فرزند پیامبر آخر الزمان را؟ عرض کرد: فرزند پیامبر آخر الزمان را! فرمود: دوست داری ثواب عظیم قربانی فرزند، نصیب تو شود یا پیامبر آخر الزمان؟ اینجا ابراهیم دوست داشت نصیب خودش شود یعنی آرزو داشت به این فضیلت دست یابد، اما پیامبر آخر الزمان را بر خود مقدم داشت و عرض کرد: این ثواب نصیب پیامبر آخر الزمان شود. فرمود: او را شایسته صبر بر قربانی فرزندش می دانم و.... لذا در قرآن آمده که به جای اسماعیل ذبح عظیمی را جایگزین کردیم: وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيم‏، ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم، صافات 107 که مراد امام حسین است، گرچه اهل تسنن می گویند مراد از ذبح عظیم قوچی از بهشت است، در حالی که وقتی خدای عظیم به شخصیت بزرگی همچون ابراهیم بخواهد جایگزین بزرگی برای اسماعیل عزیز بیاورد معنا ندارد منظورش قوچ باشد، مگر میشود حیوان جایگزین بزرگی برای انسان (ی همچون اسماعیل) باشد؟! بگذریم، بحث منحرف نشود! ابراهیم فهمید راه رشد فناء همه چیز در راه خداست، و مقدم داشتن بندگان مخلص تر خدا بر خود، یعنی رسیدن به ثواب را می خواست اما کسی را که عزیز تر برای خداست مقدم داشت. در روایت فوق مسابقه در رضایت خدا موج می زند، به عبارتی دیگر عقل مادی بشری هیچ جولانگاهی ندارد، مات و مبهوت نظاره گر است، عقل بندگی، عشقی در فرد بوجود می آورد که جائی برای جولانگه عقل مادی نمی گذارد.

لينك بحث اصلي : http://www.askquran.ir/showthread.php?t=27679

موضوع: