زن مَشک به دوش و امام علی(ع)

image: 
روایت امام علی (علیه السلام) و زن مَشک به دوش از نظر سندی و متنی چه اشکالاتی دارد؟

روایت امام علی (علیه السلام) و زن مَشک به دوش از نظر سندی و متنی چه اشکالاتی دارد؟

متن روایت و ترجمه آن بدین شرح است:
«... وَ نَظَرَ عَلِيٌّ إِلَى امْرَأَةٍ عَلَى كَتِفِهَا قِرْبَةُ مَاءٍ فَأَخَذَ مِنْهَا الْقِرْبَةَ فَحَمَلَهَا إِلَى مَوْضِعِهَا وَ سَأَلَهَا عَنْ حَالِهَا فَقَالَتْ بَعَثَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ صَاحِبِي إِلَى بَعْضِ الثُّغُورِ فَقُتِلَ وَ تَرَكَ عَلِيٌّ صِبْيَاناً يَتَامَى وَ لَيْسَ عِنْدِي شَيْ‏ءٌ فَقَدْ أَلْجَأَتْنِي الضَّرُورَةُ إِلَى خِدْمَةِ النَّاسِ فَانْصَرَفَ وَ بَاتَ لَيْلَتَهُ قَلِقاً فَلَمَّا أَصْبَحَ حَمَلَ زِنْبِيلًا فِيهِ طَعَامٌ فَقَالَ بَعْضُهُمْ أَعْطِنِي أَحْمِلْهُ عَنْكَ فَقَالَ مَنْ يَحْمِلُ وِزْرِي عَنِّي يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَتَى وَ قَرَعَ الْبَابَ فَقَالَتْ مَنْ هَذَا قَالَ أَنَا ذَلِكَ الْعَبْدُ الَّذِي حَمَلَ مَعَكِ الْقِرْبَةَ فَافْتَحِي فَإِنَّ مَعِي شَيْئاً لِلصِّبْيَانِ فَقَالَتْ رَضِيَ اللَّهُ عَنْكَ وَ حَكَمَ بَيْنِي وَ بَيْنَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَدَخَلَ وَ قَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ اكْتِسَابَ الثَّوَابِ فَاخْتَارِي بَيْنَ أَنْ تَعْجَنِينَ وَ تَخْبِزِينَ وَ بَيْنَ أَنْ تُعَلِّلِينَ‏ الصِّبْيَانَ لِأَخْبِزَ أَنَا فَقَالَتْ أَنَا بِالْخُبْزِ أَبْصَرُ وَ عَلَيْهِ أَقْدَرُ وَ لَكِنْ شَأْنَكَ وَ الصِّبْيَانَ فَعَلِّلْهُمْ حَتَّى أَفْرُغَ مِنَ الْخَبْزِ فَعَمَدَتْ إِلَى الدَّقِيقِ فَعَجَنَتْهُ وَ عَمَدَ عَلِيٌّ ع إِلَى اللَّحْمِ فَطَبَخَهُ وَ جَعَلَ يُلْقِمُ الصِّبْيَانَ مِنْ اللَّحْمِ وَ التَّمْرِ وَ غَيْرِهِ فَكُلَّمَا نَاوَلَ الصِّبْيَانَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً قَالَ لَهُ يَا بُنَيَّ اجْعَلْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فِي حِلٍّ مِمَّا مَرَّ فِي أَمْرِكَ فَلَمَّا اخْتَمَرَ الْعَجِينُ قَالَتْ يَا عَبْدَ اللَّهِ سُجِرَ التَّنُّورُ فَبَادَرَ لِسَجْرِهِ فَلَمَّا أَشْعَلَهُ وَ لَفَحَ فِي وَجْهِهِ جَعَلَ يَقُولُ ذُقْ يَا عَلِيُّ هَذَا جَزَاءُ مَنْ ضَيَّعَ الْأَرَامِلَ وَ الْيَتَامَى فَرَأَتْهُ امْرَأَةٌ تَعْرِفُهُ فَقَالَتْ وَيْحَكِ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ فَبَادَرَتِ الْمَرْأَةُ وَ هِيَ تَقُولُ وَا حَيَايَ مِنْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ بَلْ وَا حَيَايَ مِنْكِ يَا أَمَةَ اللَّهِ فِيمَا قَصَّرْتُ فِي أَمْرِكِ»(1)
ترجمه:
امام على (علیه السلام) زنى را ديدند كه مشكى آب بر دوش خود مى ‏برد. آن مشك را از وى گرفتند و همراه او به بردند و چون از حال او پرسيدند گفت: على بن ابى طالب همسر مرا به يكى از مرزها فرستاد و او كشته شد، و چند طفل يتيم براى من برجاى گذاشت. چون چيزى ندارم ناگزير به خدمتگزارى مردم مى ‏پردازم.
حضرت على (علیه السلام) رفتند و شب را به پريشان دلى گذراندند. چون صبح شد زنبيلى پر از خوراكى براى آن زن بردند. در راه بعضى از افراد از او خواستند كه بردن زنبيل را بر عهده ايشان گذارند، حضرت در جواب گفتند: «روز قيامت چه كس بار مرا خواهد برد؟»
حضرت به در خانه زن رفتند و در زدند، زن پرسيد: كيست؟ گفتند: من آن بنده ‏ام كه ديروز مشک را بر دوش كشيدم، در را بگشا كه چيزى براى كودكان با خود آورده ‏ام. آن زن گفت: خدا از تو خرسند باشد و ميان من و على بن ابى طالب داورى كند.
حضرت داخل شدند و گفتند: من دوست دارم كه به ثواب و پاداشى برسم، ميان خمير كردن و پختن نان و نگاه دارى كودكان، اين يک را برگزين تا من به نان پختن مشغول شوم.
آن زن گفت: من بر پختن نان بيناتر و تواناترم، آن تو و آن كودكان، آنان را سرگرم دار تا من از پختن نان فارغ شوم! پس آن زن به خمير كردن پرداخت و على (علیه السلام) به پختن گوشت مشغول شدند، و لقمه ‏هايى از گوشت و خرما و جز آن را خرده خرده به كودكان مى ‏خورانيدند. هر وقت به كودكان چيزى مى‏ دادند مى ‏گفتند: فرزندم! از آن چه در كار تو گذشته است على بن ابى طالب را حلال كن! على (علیه السلام) به روشن كردن تنور مشغول شدند و چون شعله آتش روى او را مى‏ سوزاند مى ‏گفتند: «اى على بچش! اين است كيفر كسى كه از بيوه زنان و يتيمان غافل بماند.»
در آن هنگام زنى كه على (علیه السلام) را مى‏ شناخت از آن جا گذشت و به زن‏ صاحب خانه گفت: واى بر تو، اين امير المؤمنين است! آن زن شرمسار شد و گفت: از تو خجالت مى ‏كشم اى امير مؤمنان! على (علیه السلام) در پاسخ او گفتند: من بايد از تو خجالت بكشم كه در كار تو قصور كرده‏ ام.

بررسی و تحلیل
این روایت از نظر سند و نیز اتصالی سندی، دچار مشکل است زیرا سلسه سند ندارد؛ لذا ضعیف است و تا از صدور حدیثی از معصوم، اطمینان و وثوق نداشته باشیم، نمی توانیم آن را به معصوم نسبت بدهیم.
این روایت را فقط «ابن شهرآشوب» (متوفی 588 ق) در «المناقب» نقل کرده است. علامه مجلسی(ره) نیز از «المناقب» آورده است.
لذا این یک تک روایت است که در کتب و مصادر روایی طراز اول نیامده است.
بنابر این؛ این روایت هم سلسله سند ندارد و هم در کتب مشهور و معروف روایی نیامده است.
تا این جا نتیجه می گیریم که دلیلی ندارد از این روایت دفاع کنیم زیرا از صدورش از معصوم، مطمئن نیستیم.
اما اگر بنا را بگذاریم بر صحیح بودن سند این روایت، نوبت به مضمون و محتوای آن می رسد.
از نظر محتوا مشکل خاصی ندارد و این روایت تعالی روحی و بزرگواری انسان کامل را می رساند که با وجود بدگویی های آن زن، با این حال، وظیفه خود می دانند به ایتام و مستمندان، کمک و یاری برسانند.
بله ممکن است سؤال شود مگر امام علی (علیه السلام) حاکم اسلامی و معصوم نبوده اند پس چرا در حق آن زن و فرزندانش کوتاهی شده است؟!
در این جا می توان گفت معلوم نیست در حق آن زن کوتاهی شده باشد زیرا ممکن است او نیز مانند دیگر نیازمندان، از بیت المال بهره مند بوده است ولی کفاف زندگی اش را نمی داده است لذا مجبور بوده در کنار آن، در خانه دیگران خدمت کند.
از طرفی این عذرخواهی حضرت، لزوما به معنای مقصر بودن ایشان نیست بلکه چه بسا کارگزاران و کسانی که مسئول سرشماری و... بوده اند در این امر کوتاهی کرده اند و آمار دقیق و صحیحی به حاکم اسلامی نداده اند و با این که چنین خطاهایی معمولی است، با این حال، حضرت از روی بزرگواری، آن را بر عهده گرفته و از این بایت عذرخواهی می کنند.
افزون بر این، عذرخواهی و استغفار حضرات معصومین به درگاه الهی، به معنای وجود خطا و گناه نیست بلکه می تواند به جهت تقرب روحی ایشان به ساحت قدسی پروردگار و احساس عبودیت محض باشد و این که اعمال خود را شایسته درگاه ربوبی حق تعالی نمی دانند؛ هم چنین استغفار به درگاه الهی، موجب تعالی و تکامل روحی و بالا رفتن مرتبه کمالی است.

نتیجه:
بعلت ضعف سند و عدم اطمینان از صدور، نمی توان آن را به معصوم نسبت داد و لزومی هم ندارد از آن دفاع کنیم. البته با فرض صحت سند و صدور و با توجه به عصمت حضرات معصومین (علیهم السلام) می توان احتمال هایی داد، از جمله: سهم داشتن زن از بیت المال ولی کافی نبودن آن؛ کوتاهی و تقصیر مأموران و زیردستان؛ بزرگواری حضرت و مراقبت نفس؛ اوج کمالات و فضائل آن حضرت؛ و...

پی نوشت:
1. ابن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام)، ناشر: علامه‏ ـ قم‏، 1379ق، چاپ اول‏، ج ‏2، ص 115 و 116؛ مجلسی، بحار الأنوار، ناشر: دار إحياء التراث العربي‏ ـ بيروت‏، 1403 ق‏، چاپ دوم‏، ج ‏41، ص 51 و 52.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید