در سوره نحل، آیه 61 آمده است: اجل و مرگ کسی از وقت تعیین شده لحظهای زودتر یا دیرتر واقع نمیشود، مگر این که دچار اجل معلّق شود; لطفاً بفرما
قرآن کریم، اجل را دو گونه میداند: 1. اجل مسمی (حتمی); 2. اجل مطلق و معلق (غیرحتمی); چنان که میفرماید: "هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن طِینٍ ثُمَّ قَضَیََّ أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّی عِندَهُ...;(انعام،2) اوست که شما را از گل آفرید سپس ]برای زندگی شما[ مدتی تعیین کرد و مدت معین ]عمر هر انسانی[ نزد اوست." سرآمد و اجل حتمی عبارت از پایان استعداد جسم انسان برای بقأ است، و با فرا رسیدن آن هر چیز به فرمان الهی پایان میگیرد. سرآمد و اجل معلق آن است که با دگرگونی شرایط دگرگون میشود; مثلاً انسانی دست به خودکشی میزند در حالی که اگر این گناه کبیره را انجام نمیداد سالها زنده میماند و... انسان یک دستگاه اتومبیل نو تهیه میکند که طبق پیشبینی مهندسان میتواند بیست سال عمر کند; اما مشروط به این که به آن برسند; در این جا اگر از ماشین بیش از قدرت و ظرفیتش کار بکشند عمر بیست سالهاش به نصف یا کمتر تنزل پیدا میکند. در مورد انسان نیز چنین است اگر تمام شرایط برای بقای او جمع گردد و موانع برطرف شود ساختمان و استعداد او ایجاب میکند که مدتی طولانی هر چند که بالاخره پایان و حدّی دارد، عمر کند اما ممکن است بر اثر بی احتیاطی، مصرف برخی از غذاها یا نوشیدنیها خیلی زودتر بمیرد. مرگ را در صورت اول اجل حتمی و در صورت دوم اجل غیر حتمی مینامند. بنابراین در آیة 61 نحل که میفرماید: "وَلَـَکِن یُؤَخِّرُهُمْ إِلَیََّ أَجَلٍ مُّسَمًّی فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَ ?‹ْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ یَسْتَقْدِمُونَ " مراد از این اجل، اجل حتمی و به تعبیر قرآن "اَجل مسمی" است; وقتی مرگ قطعی کسی فرا میرسد، اگر همة دانشمندان جهان جمع شوند و بخواهند لحظهای مرگ او را به تأخیر بیندازند نمیتوانند. علامه طباطبایی1 در اینباره فرمودهاند: "اجل مسمی" هیچ گونه تغییری در آن نیست، چون خدا میفرماید: "وَأَجَلٌ مُّسَمًّی عِندَه;(انعام،2) و مدت معیّن عمر هر انسانی نزد اوست." و در جای دیگر فرمودهاند: "وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ;(نحل،96) آنچه نزد خداست باقی است." از قرار دادن این دو آیه در کنار هم استفاده میشود که مراد از اجل مسمّی، همان اجل حتمی است. سپس فرمود: نسبت اجل مسمّی به اجل غیرمسمی، مانند: نسبت مطلق به مشروط است; ممکن است مشروط به علت موجود نشدن شرط آن در خارج تحقق پیدا نکند، ولی مطلق حتماً تحقق پیدا میکند و هیچ راهی برای موجود نشدن آن نیست.(المیزان، علامه طباطبایی، ج 7، ص 9، نشر مؤسسه اعلمی.) امّا انسان میتواند اجل معلّق و مشروط یا غیر حتمی را با عواملی به عقب یا جلو بیندازد. در روایات آمده یکی از اموری که سبب جلو افتادن مرگ میشود، گناه است. امام صادق7 در اینباره میفرماید: "آنها که با گناه میمیرند، بیش از آنها هستند که با اجل طبیعی از دنیا میروند."(سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 488.) هم چنین در روایات آمده است که قطع رحم و ترک رابطه با خویشاوندان، باعث کوتاه شدن عمر میشود; به ویژه خویشاوندان نزدیک، مانند: پدر و مادر و برادران و خواهران، حتی اگر آنها منحرف هم باشند، بدی به آنها موجب مرگ زودرس میگردد. امّا اموری که اجل انسان را به تأخیر میاندازد عبارتاند از: 1. تقوا و پرهیزکاری 2. صله رحم و محبّت به خویشاوندان: پیامبر اکرم6 در اینباره میفرماید: صلة رحم عمر را زیاد میکند.(بحارالانوار، ج 96، ص 120، نشر مؤسسه وفا.) 3. صدقه: در احادیث فراوانی به این مطلب اشاره شده که یکی از ثمرههای صدقه، دفع بلا و طول عمر است. امام صادق7 میفرماید: حضرت عیسیغ با چند نفر از یاران خود از کوچهای عبور میکرد که مراسم عروسی در میان جمعی برپا بود، فرمود: این خانواده امروز شادی و سرور دارند، فردا گریه و زاری میکنند، زیرایکی از آنها از دنیا میرود، لیکن فردا سپری شد و مصیبتی به آن خانواده وارد نشد; حضرت عیسیغ فرمود: باید برویم از نزدیک با آنها گفتوگو کنیم که چه عملی انجام دادهاند بلا از آنها دفع شده است; وقتی وارد منزل شدند حضرت فرمود: شما دیشب چه کاری کردهاید، عروس گفت: سائلی آمد و تقاضای کمک کرد; کسی به او توجّه نداشت، من به او کمک کردم، حضرت فرمود: اکنون فرشها را کنار بزنید; وقتی فرش را جمع کردند، یک مار بزرگ در زیر فرش بود. فرمود: این اجل تو بود، لیکن بر اثر صدقه و احسان به سائل و فقیر، خداوند مرگ شما را به تأخیر انداخت.(بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 96، ص 116، نشر مؤسسه وفأ.) در ضمن فرق بین اجل طبیعی و معلّق در این است که اجل طبیعی عبارت است از سرآمدن عُمر فردی به واسطة کهولت سن; فردی که بر اثر طول عمر، قوای جسمی او مرتب رو به ضعف و سستی میرود، سرانجام همانند چراغی که سوخت او تمام میشود، مرگ او فرا میرسد; البتّه اجَل طبیعی به اعتباری همان اَجَل مسمّی است; یعنی اراده خداوند تعلّق گرفته که شخصی مثلاً صد سال عمر کند و سپس روح او بر اثر کهولت سنّ در ساعتی معیّن قبض شود.
اضافه کردن دیدگاه جدید